Filtra per genere
در جستجوی هوش اخلاقی | In Search Of Ethical Intelligence
هوش اخلاقی، مجموعهای از تواناییها و مهارتهای شناختی است، كه به ما توانایی توجه، پذيرش و عمل اخلاقی را میدهد. شناختن موقعیتهای اخلاقی، و انتخاب رفتاری متناسب با آن موقعیت، و بیتفاوت نماندن، نمونههایی از مهارتهای شناختی در هوش اخلاقی هستند. با اين تعريف، هوش اخلاقی قوه و استعدادی است كه هر چه بيشتر در خودمان پرورش بدهيم، واكنشهای ما كمتر آنی، هيجانی و بيشتر مبتنی بر اخلاق اصیل و خرد و عقل سليم خواهند بود. برای مطالعه مقالات در زمینهی هوش اخلاقی به سایت زیر مراجعه فرمایید: http://www.metisblog.com اینستاگرام هوش اخلاقی: https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
- 45 - 43- قضاوت
قضاوت
وقوع یک رخداد بیرونی و قضاوتی که در همان لحظه در مورد آن انجام می دهیم، عملا هیچ زمانی را براي تامل و درک درست از آن واقعه به ما نخواهد داد و اگر احياناً تفکری هم صورت بگيرد ، فقط براي توجيه في البداهه و سرسری از آن عمل یا پیشامد خواهد بود.
بنابراین پیشامد بیرونی و قضاوت ما تقريبا همزمان صورت می گیرند، و به سختی می شود احساسی منفی را که موجب قضاوت سوگیرانه در ما می شود تشخیص داد.
احساسات بخش اصلي چشم انداز دروني ما را تشكيل مي دهند، و اغلب در زير سر و صداي دايمي افكارمان غرق و در هم آميخته مي شوند بي آن كه لزوماً آگاهي روشني از آن ها داشته باشيم.
بنابراین در اغلب مواقع توجهی به حضور این احساسات منفی مان نداريم، مگر در زماني كه بر حضور خودشان پافشاري كنند و راهي براي ناديده انگاشتن آنها نباشد.
از این رو، این احساسات منفی می توانند ما را گرفتار اظهار نظر عجولانه و رفتار شتاب زده خودشان کنند.
امروزه، اكثر متخصصان بر اين موضوع توافق نظر دارند كه احساس و تفكر يك زوج جدا يي ناپذیرند.
احساسات منفی با افكاری که در ضمیر ناخودآگاه مان داریم همراه می شوند، كشمكش، نارضايتي، و بد بینی را در خودآگاه یا ایگوی ما نسبت به پیشامد هایی که در زندگی با آن ها مواجه می شویم بوجود مي آورند.
در حقیقت، ایگو بلندگوی قضاوت های عجولانه و شتاب زده ای است که مولد آن عواطف، احساسات و افکار منفی هستند که در ضمیر ناخودآگاه شکل می گیرند و به شکل نفس اماره در گفتار و رفتار ما بروز می کنند.
بنابراین تشخيص و تميز احساسات منفی، و همچنین تعيين هويت عوامل درونی و بیرونی که محرک این احساسات منفی و در نتیجه قضاوت های عجولانه در ما می شوند، نخستين مرحله در روند خودشناسی ما به شمار مي آيند.
و اگر حداقل شناختی از خودمان نداشته باشیم، به سختي مي توانيم متوجه این گونه قضاوت های عجولانه در افکارمان بشویم و بدتر آن كه، بیشتركساني كه دور و برِ ما هستند نيز همين گونه عمل مي كنند، تا به حدي كه اين عمل طبيعي به نظر مي آيد.
چنانچه زماني را به بررسي دقيق فرآيندهای ذهني مان اختصاص بدهیم ، بي ترديد از شمار چشمگير قضاو ت هايي كه در روابطِ هر روزه مان با ديگران ابراز مي كنيم، شگفت زده خواهيم شد.
اکثر ما تبعات و تأثيرات سنگين قضاوت عجولانه را مي دانيم اما باز هم در غالب پیشامد ها یکسره تفكر و عقل سلیم را نادیده می گیریم و اختیار از دست مان خارج می شود.
واقعا به چه دليل در غالب چنین پیشامدهایی نسبت به افکار و رفتارهای خودمان نا آگاهيم، اما بعضا وقتي از آن پیشامد فاصله می گیریم، با مرور مجدد و دقت بر روی جزئیات آن پیشامد، ناهنجار ي ها واشکالات کاری که انجام داده ایم، نمایان می شود؟
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 31 Jul 2023 - 19min - 44 - 42- خودبرتربینی
خودبرتربینی
شاید بعضی از ما با کمک تربیت اخلاقیای که کسب کردهایم، بتوانیم از قضاوت یا انتقاد و بدگویی دربارهی شخصی که رابطه ی خوبی با او نداریم و وجودش برایمان آزار دهنده است خودداری کنیم.
ولی سرکوب این احساس منفی سبب از بین رفتن آن نمیشود و اگر روزی رفتار آزاردهندهی آن شخص شدت بیشتری پیدا کند، به احتمال زیاد احساس منفیای که وجود ما را فراگرفته است، قویتر هم خواهد شد.
شاید به کمک نیروی اراده بتوانیم خودمان را به نیکگویی از آن شخص وادار کنیم و از آنچه رخ میدهد شکایت هم نکنیم.اما اگر این تلاشها از این مرحله فراتر نرود، نفس اماره در ما به اَشکال دیگری مانند دلسردی، ناامیدی، احساس بیعدالتی یا احساس برتری در مقابل آن شخص بروز خواهد کرد.
بنابراین اگر چه هنگام طغیان نفس، سرکوب کردن آن کاری ضروری است، اما این روش مبارزه، به تنهایی کافی و مؤثر نیست. چون هر قدر هم تلاش کنیم، امیال یا به همان صورت قبل یا به صورتی جدید دوباره بروز میکنند.
ما هر قدر بيشتر بتوانيم براساس موازين اخلاقي و با نيت معنوي زندگي كنيم و نگذاريم
نقاط ضعف مأيوسمان كنند، به همان اندازه وجدان مان راحت تر ميشود و رابطه ي قوي تري
با مبدأ الهی پیدا خواهيم کرد.
اين فرايند سبب می شود كه به تدريج با محبت تر و نوع دوستانه تر عمل كنيم و كيفيت روابطمان با سايرين را بهبود بدهیم. در مقابل فشارها، مقاوم تر شويم و حتي در دوران سختي از زندگي خود رضايت بيشتري داشته باشيم.به جايي برسيم كه زندگي در اين جهان دوبُعدي، چه از نظر مادي و چه معنوي برايمان راحت تر شود و پيشرفت در هریک از اين دو بُعد به رشد بُعد ديگر هم كمک کند.
این بر عهده ي خود ماست كه از موقعيت هاي زندگي بهترين استفاده را ببريم و بتوانيم عليرغم
شكست هاي بسيار راهمان را ادامه دهيم.
وقتی روی خودمان کار میکنیم مشاهده میکنیم که در اغلب اوقات نفس بطور مستقیم و واضح خود را نشان نمیدهد، بلکه به صورت علایم پنهان و عمیقی بروز میکند که باید آن علایم را شناسایی کنیم.
در حقیقت وقتی یک عدم تعادل صفاتی در روان ما به مرحلة اختلال كاركردي برسد، اگر شناخت نسبی از خودمان داشته باشیم قادر خواهیم بود آثار و علائم بیماری روحی – روانی آن را در قالب بروز صفاتی چون خودخواهي، خودنمايي، غرور، يأس، طغيانهاي روحي، حسادت و عصبانیت بیمارگونه و بدبینی در فکر خودمان شناسایی کنیم.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 17 Jul 2023 - 21min - 43 - اپیزود ویژه: گفتگوی پوریا صحرانورد با فرزاد صباغپور در مورد کتاب در جستجوی هوش اخلاقی
رعایت اصول «اخلاقی» موضوعی تازه و یا ابتکاری جدید نیست و همواره با تعلیم و تربیت همراه بوده است. برای شناخت موانع درونی به یک هوشی فراتر از هوش عاطفی و اجتماعی نیاز داریم، هوشی که ما را در شناخت نقاط قوت و ضعفمان یاری میدهد و موجب خودشناسی میشود و آن «هوش اخلاقی» است.
در این اپیزود ویژه از پادکست در جستجوی هوش اخلاقی، دکتر پوریا صحرانورد (ویراستار کتاب در جستجوی هوش اخلاقی)، و مهندس فرزاد صباغپور، مولف کتاب و گوینده پادکست، راجع به کتاب ت که به تازگی توسط انتشارات پندارتابان منتشر شده است، صحبت میکنند. برای تهیه کتاب در جستجوی هوش اخلاقی میتوانید از طریق راههای زیر اقدام نمایید:
دریافت نسخه چاپی با ۱۰٪ تخفیف از وب سایت جیحون (کد تخفیف: INT10) دریافت نسخه الکترونیک از کتابراه و فیدیبوآدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 10 Jul 2023 - 23min - 42 - 41- غرور و خودبینی
غرور و خودبینی
صفت غرور با هستی و احساس وجودی ما عجین شده است. بنابراین يك خصوصیت روانی نیست که فقط در بعضی از ما وجود داشته باشد و باقي ما فاقد آن باشیم. تشخیص صفت غرور کار سختی است. البته شاید بتوانيم بعضی علائم غرور را در خودمان تشخیص دهيم. اگرچه اين علایم در اشخاص مختلف، به اشكال متفاوتي بروز میکنند، ولی مهم این است که هیچکس از این صفت مبرا نیست.
غرور ریشه در نداشتن شناخت كافي از خود دارد كه باعث میشود تصویر نادرستی از خودمان در ذهن مان بسازیم. به همین دلیل است كه گفته میشود منشأ غرور جهل است.
یکی از علائم غرور، خودخواهی و خودبینی است كه باعث میشود معایب خودمان را نبینیم و برای خودمان اهمیت بیش از حد قائل بشویم و تصویری از خودمان بسازیم که مطابق با واقعیت نیست.
شايد در حرف بگوییم كه فقط افراد ابله و خودبین خودشان را مرکز عالم میبینند اما در عمل، خیلی از ما رفتارها و احساساتی از خودمان نشان میدهیم، كه بر خلاف اين ادعاست.
با اینکه زندگی مدام و به نحوی دردناک به ما یادآوری و گوشزد میکند که ما نه مرکز جهانیم و نه در رأس آن قرار داریم، با اين حال بهطرز خستگیناپذیری ميخواهيم این واقعیت را انكار كنيم.
وقتی کسی از ما انتقاد میکند، حس خودبرتربینیمان را که اساس ارتباطمان با دنیاست، به چالش میکشد. به همین علت است که از آن شخص ميرنجيم، چون شخصیتی را که برای خودمان تصور كردهايم، پائین میآورد.
از آنجاییکه غرور از توهم و فریب خود نشأت میگیرد، وظیفهي اخلاقی ما حکم میکند با واقعیت وجودیمان بیشتر آشنا شویم و از این طریق صفت تواضع را در خودمان رشد بدهیم. تواضع به ما امکان میدهد در مقابل فشارهای غرور مقاومت کنیم و جایگاه واقعیمان را در این دنیا بهتر ببينيم.
اگر غرور را مترادف با جهل و از خودبیخبری بدانیم، فروتنی و تواضع مترادف با خودشناسی و مستلزم داشتن معرفت درست از خود است. اما چطور می شود صفت تواضع را در خودمان پرورش بدهیم؟
اولین قدم آن است که تشخیص بدهیم در توهم هستیم. انکار را کنار بگذاريم و به یاد بیاوريم که جایگاه واقعیمان در این جهان کجاست. ما بهترین، زیباترین، باهوشترین، بافرهنگترین، موفقترین و محبوبترین افراد نيستيم. ما اشتباه میكنيم، زياد هم اشتباه ميكنيم. بنابراین نيازي نيست ثابت كنيم در همهي امور توانايي و مهارت داريم، واضح است که نتيجهاي هم ندارد. بنابراین باید سعی کنیم از اشتباهاتمان درس بگيريم تا بتوانیم در زمینه کسب صفت تواضع پیشرفت کنيم.
البته باید قبول کرد که هر یک از ما صفات مثبت و تواناییهایی داریم. اما نباید به خاطر داشتن آن صفات دچار توهم بشیم و برای خودمان ارزش بيش از حد قائل شویم، چون كه ممکن است در يك لحظه همهي آنها را از دست بدهیم. بنابراین اگر همکار یا دوستی را میبینيم که در محیط کار موقعیتي بهتری از ما دارد، نباید از او بدمان بیاید یا به آن حسادت کنیم و یا موقعيت او را بیعدالتی بدانيم. بلکه باید برای او خوشحال باشيم و خودمان هم كوشش كنيم كه پیشرفت کنيم.
باید در نظر داشته باشیم که این یک قاعده و قانون کلی معنوی است، یعنی وقتی کسی نتواند عیب خودش را ببیند، آن عیب مثل سرطان، روح اش را مریض و بیمار خواهد کرد.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 03 Jul 2023 - 24min - 41 - 40- بدبینی
مهمترین وظیفه مغز تضمین بقای انسان است، حتی در بدترین شرایط بقیه وظایف برای مغز فرعی محسوب می شوند.
تنفس، خوردن، خوابیدن، دفع ادرار و مدفوع برای بقای انسان بسیار حیاتی هستند، اما وقتی پیچیدگی های ذهن و رفتار را در نظر می گیریم، اهمیت این موارد حیاتی به راحتی نادیده گرفته می شوند.
مغز از پایین به بالا تکامل پیدا کرده است، یعنی ابتدا مغز غریزی یا ساقه مغز، سپس مغز عاطفی یا سیستم لیمبیک طی میلیون ها سال پدید آمده است.
مغز عاطفی یا سیستم لیمبیک، مجموعه ای از سازه های عصبی ابتدایی است که در مرکز مغز قرار دارد و رفتارهای احساسی و هیجانی و محرکهای انگیزشی بدن را در ارتباط با بقای نفس ایجاد و تنظیم میکند.
این هیجانات شامل شناسایی تهدید، خشم، ترس، لذت، وامثال آن است. علاوه بر این، بسیاری از ساختارهای عصبی مغز عاطفی، نقش مهمی در فرایند حافظه، ذخیرهسازی اطلاعات وسیستم بویایی دارند.
یکی از عواملی که مغز عاطفی یا سیستم لیمبیک را به مرکز احساسات و واکنشهای هیجانی تبدیل کرده است، قرار گرفتن مغز عاطفی در مجاورت مغز عقلانی وشناختی است.
مغز عقلانی و شناختی که جوانترین بخش مغز محسوب می شود، طی فرآیند تکامل، میلیون ها سال بعد از پیدایش مغز غریزی و عاطفی به شکل لایه ای بیرونی بر روی آن ها پدید آمده است.
مغز عقلانی و شناختی، به عنوان مركز اجرايي، احساسات اوليهي پردازششده توسط مغز غریزی و عاطفي را تجزيه و تحليل ميكند و با تبديل آنها به ادراك، تصميمات و قضاوتها، اعمال و رفتار آگاهانهي ما را بر مبناي آن ها سازماندهي ميكند.
مغز شناختی براي مواجههي عاقلانهتر با دنيا، از استدلال و منطق استفاده ميكند و به ما توانایی معنی بخشیدن به حجم وسیعی از اطلاعاتی که از محیط دریافت می کنیم را می دهد.
به محض اينكه از خودمان سئوال ميكنيم: چرا فلانكس را دوست داريم؟ يا چرا از فلانكس متنفريم؟ افکار شناختی ما وارد میدان می شوند تا با بررسی افکار عاطفی که از اميال، انگيزشها و عواطف مغز غريزي و عاطفي مان سر چشمه می گیرند، تصمیم نهایی را بگیرند.
تقابل و گفتگوي بيپايان ميان جریان افکار مغز غريزي و عاطفي، و جریان افکار شناختی مغز عقلانی ما در تمام لحظات و در قالب مكالمهاي دروني، در ذهن و روان ما در حال ارسال و دريافت است.
اما از آن جایی که انسان به لحاظ خلقتی فطرتا یک موجود دو بعدی و معنوی است و جسم زیستی در حقیقت ابزاری برای روح یا من واقعی اش به حساب می آید، بنابراین افکار عاطفی و شناختی می تواند علاوه بر منشای جسم و محیط زندگی این دنیا، و از روح و دنیای دیگر هم سرچشمه بگیرد.
در حقیقت روح هم ارگانیزمی مشابه ارگانیزم جسم زیستی دارد، ودارای مغز، عقل، ذهن وحافظه خاص خودش است. ذهن روح هم می تواند بر اساس احساسات، امیال، افکار ودانسته هایی که دارد افکار عاطفی وشناختی متفاوتی نسبت به یک رویداد و پیشامد بیرونی داشته باشد.
عقل جسم زیستی که ما آن را عقل عادی هم می نامیم، همه چیز را فقط از دیدگاه خاص مادی اش تجزیه و تحلیل میکند.
این در حالی است که، عقل روح، که آن را عقل سلیم می نامیم، هر چیزی را علاوه بردیدگاه مادی، از بعد معنوی نیز مورد بررسی قرار می دهد.
در حقیقت از بدو تولد، مغز ما مدام تحت تاثیر دو جریان فکری – افکار عاطفی و افکار شناختی قرار می گیرد که هم زمان منشای آن می تواند از جسم و این دنیا و روح و دنیای دیگر باشد.
بنابراین اين خود ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم به پیام كدام بخش از این جریان های عاطفی و شناختی توجه کنیم و عمل کنیم.
در اغلب مواقع، وقتی با اتفاقاتی مثل یک تصادف، بر کنار شدن از کار، وخامت وضعیت مالی و رفاهی، مبتلا شدن به یک بیماری، مشکلات شخصی و خانوادگی، مشکلات روابط کاری در محیط کار و غیره، مواجه می شویم، مغز غریزی و عاطفی جسم که به دنبال تامین خواسته های غریزی، تمایلات، گرایشها و نیازهاي مادی اش است، دائما این خواسته ها را به فکر و روانمان تحمیل می کند و فکر ما را آشفته می کند.
طبیعتا وقتی اتفاقات و رویدادهای روزمره زندگی، مطابق با خواسته ها و تمایلات مغز غریزی و مغز عاطفی پیش نمی رود، افکار عاطفی از کنترل خارج شده رايجي مثل اضطراب، ترس، عصبانيت و يا حزن و اندوه را در ما ایجاد می کند، و خود این اختلال نیز سبب می شود انرژی و افکار مضری که به آن نفس اماره گفته می شود در سطح ایگو یا عقل عادی ما بروز کند.
نفس اماره، آن جزء از وجود ماست كه به پافشاري در ارضاي تمايلات آني خودش ادامه مي دهد ومي خواهد ما را به جهتي بكشاند كه بر خلاف اصول اخلاقی- عمل كنيم.
انرژی منفی نفس اماره مي تواند در قالب صفات منفی چون غرور، حسادت، بدبینی، عصبانیت وخود برتربینی عقل عادی ما را تسخیر کند ومنجر به افكار، احساسات واعمال منفی درما شود.
ما فقط از طریق خودشناسي مي توانيم از بروز این صفات منفی در احساسات، افکار واعمال مان آگاه شويم ودر نتیجه از اين آگاهي براي بهتر عمل كردن استفاده كنيم.
البته اگر بخواهيد از اصول اخلاقی در مبارزه با نفس اماره استفاده كنيد، نفس اماره هم سعي ميكند همان اصول را بر ضد شما به كار ببرد. به طور خلاصه، هر كدام از توانايي ها وصفاتي كه در شما هست، به هر نحوي كه آنها را پرورش داده باشيد، مي تواند به عنوان يكي از ابزارهای بالقوه ي نفس اماره نیز درآيد.
مثلا اگر شما از اراده ي قوي برخوردار باشيد، نفس اماره ي شما هم از آن نيرو بهره مند است. اگر شما هوشمند باشيد، او هم هوش بسياري دارد. اگر شما ابتكار داريد، بدانيد كه او هم ابتكارهاي خاص خودش را دارد.
اما اگر کسی عقل سلیم پرورش یافته داشته باشد و یک رویداد بیرونی را بر اساس اصول صحیح اخلاقی - الهی و از هر دو جنبه مادی و معنوی مشاهده، تعبیر و تفسیر کند، امکان این که قضاوت واقع بینانه و منصفانه ای از وقایع داشته باشد، خیلی زیاد خواهد بود.
اما از آن جایی که اصولا هیچ مخلوقی در بدو پیدایش نه بالغ است و نه کامل، عقل عادی و عقل سلیم انسان نیز از این قانون گریز ندارند. بنابراین هر کس وظیفه دارد علاوه بر رشد دادن عقل عادی، عقل سلیم اش را هم با کسب تحصیلات و تجربیات زندگی رشد بدهد.
اما در عمل چگونه می توان عقل سلیم را در خود رشد داد؟
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 19 Jun 2023 - 29min - 40 - 39- تجربه خروج روح از بدن
تجربه خروج روح از بدن
از قرن نوزدهم، محققین بسیاری در مورد آنچه که امروز به آن« تجربهی نزدیک به مرگ» میگویند، گزارشهایی دادهاند. با این حال تا اواسط سالهای ۱۹۷۰ این موضوع به صورت عام مطرح نشده بود.
در سال۱۹۷۵، شخصی به نام دکتر مودی متوجه شد فردی به نام جرج ریچی به علت ایست قلبی ناشی از ابتلا به ذاتالریه، به مدت نُه دقیقه از جسم فیزیکی خودش خارج شده و چیزی شبیه خوابی عجیب و تکان دهنده را تجربه کرده است.
جورج ریچی موجود نورانی را ملاقات کرده بود و در آن مدت چنان حالت صلح، آرامش و خوشی را تجربه کرده بود که توصیف آن با کلمات امکانپذیر نبوده است.
پانزده سال بعد از این موضوع، دکترمودی از دانشجویی میشنود که او هم تجربهای مشابه تجربهی جورج ریچی را داشته است.
دکتر مودی این دو تجربه را برای چند گروه از دانشجویانش تعریف کرد و متوجه شد که در هر گروه لااقل یک نفر چنین چیزی را تجربه کرده است، اما جرات ابراز آن را نداشته است. همچنین چند پزشک که طی عملهای جراحی شاهد حوادث مشابهی بودهاند آن را برای دکتر مودی بازگو کردند.
این امر انگیزه ای شد تا دکتر مودی به تحقیق بیش از 150 مورد تجربه نزدیک به مرگ افراد دیگر بپردازد و نتایج تحقیقات خودش را در کتابی با نام "زندگی پس از زندگی" یا Life After Life ارایه بدهد.
اکثر کسانیکه مرگ را از نزدیک تجربه کرده اند، احساس می کنند از جسمشان جدا می شوند و در وضعیتی شناور، شاهد اتفاقاتی هستند که اطراف شان رخ می دهد.
آنها این تجربه را به در آوردن لباس یا پوسته ای سنگین تشبیه می کنند، که پس از آن آزادانه به حرکت در می آیند و از پوسته ی قدیمی شان رها می شوند.
افرادی که پیچیده ترین تجارب خروج از جسم را پشت سر می گذارند، می توانند جزئیات کامل اتفاقی را که برای جسمشان رخ داده توصیف کنند، و نکته ی جالب این است که این افراد اکثرا خودشان را بخشی از چیزی می دانند که در بالا قرار گرفته، نه جسمی که در آن پایین دراز کشیده است.
یکی از ثابت ترین مشخصات در توصیفات افرادی که مرگ را لمس کرده اند، دیدن یک تونل نور است. گرچه به طریق های مختلفی توصیف شده است.
این افراد علاوه بر دیدن تونل نور، به موجودی نورانی و درخشان هم اشاره کرده اند. همه این افراد اعم از مذهبی یا غیر مذهبی این موجود را سرشار از عشق، لطف و مهربانی، که دیگران را قضاوت نمی کرده است، توصیف کرده اند.
اما اگر حقیقت ما روح است، پس در اين دنيای خاکی چه می کنیم؟
اصل وجود انسان يا« خود» اساسا يك ارگانيزم روحي - رواني است كه موقتا در يك جسم بيولوژيكي و در این دنیای خاکی سكنا گزيده است.
همین ارگانيزم روحي – رواني یا خود است که به انسان هويت ميبخشد، در او ايجاد فكر ميكند، باعث ميشود احساس كند كه هست و پس از مرگ هم باقي ميماند.
بنابراین دنياي خاکی حالت يك گذرگاه را دارد و محلي است كه روح در آن آموزش لازم براي رسيدن به رشد روحی را ميبيند.
در حقیقت زندگي مادي براي كسي كه بداند چگونه از آن بهرهبرداري كند يك معدن طلاي ناب محسوب می شود.
اما از آنجايي كه به انسان كمي اختيار عطاء شده است، هر چه از خوب و بد برايش پيش بيايد نتيجة اعمالي است كه يا در اين زندگي و يا در زندگی های متوالی قبلی مرتكب شده است.
خود اين اصل، نتيجة رحمانيت خداوند است. چرا که خداوند براي تربيت و به كمال رساندن روح ما عكسالعمل اعمال و نيات را به خود ما برميگرداند. پس بايد دنيا را با نظري مثبت نگريست چون هر چه پيش ميآيد جنبة آموزش دارد.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 05 Jun 2023 - 28min - 39 - 38- دژاوو
امروزه روانشناسی شناختی، حافظه را فرآیند ذخیرهسازی اطلاعات و تجربیات، برای بازیابی احتمالی در مقطعی در آینده میداند، که فرآیند تفکر و حل مسئله بهشدت به فرآیند تداعی حافظه در گذشته متکی است.
اما در فرآیند تداعی و فراخوانی حافظه، پديدهاي به نام دژاوو وجود دارد، که علیرغم مساعي فراوان دانشمندان و محققان مغز و اعصاب و روانشناسان شناختی، هنوز بهصورت معما باقی مانده است.
كسانی که «دِ ژا وو» را تجربه کردهاند، آن را بهعنوان حس آشنایی شدیدی نسبت به مكاني، رويدادي، يا كسي که اصلاً نميبايست برایشان آشنا باشد، توصیف می کنند.
كلمهي «د ژا وو» كلمهاي فرانسوی به معنای «از پيش دیدهشده»، یا «آشناپنداری»، است که برای اولین بار در سال 1876 در کتاب روانشناسی آینده، توسط امیل بوراک، فیلسوف و روانشناس فرانسوی مطرح شد.
«د ژا وو» يك وضعيت ذهني است، که در آن فرد پس از مشاهدهي يك صحنه یا شنیدن يك مکالمه، احساس میکند قبلاً آن صحنه را دیده، یا آن مکالمه را شنيده است.
کریس مولن، استاد روانشناسی شناختی و عضو ارشد انستیتوی دانشگاه فرانسه معتقد است «د ژا وو» یکی از پیچیدهترین و ذهنیترین وضعيتهای حافظه است، این جنبه از عملکرد حافظه تا همین اواخر از جانب روانشناسان شناختی نادیده گرفته شده بود.
در تحقیقات رسمی اعلام شده است كه حدود هشتاد و پنج درصد افراد، در زندگي حداقل یک بار
«د ژاوو» را تجربه کردهاند. اکثر این افراد، این پدیده را حسی غیرمنتظره و زودگذر و با اسرار ماورایی مرتبط میدانند. اما اين پديده به همان اندازه که کنجکاوی افرادی را برانگيخته که آن را تجربه کردهاند، دانشمندانی را هم که در این زمینه تحقیق میکنند، به چالش کشیده است.
هانری برگسون، یکی از مشهورترین فلاسفهي فرانسوی اواخر قرن نوزدهم و برندهي جایزهي نوبل ادبیات معتقد است ما در پدیدهي «د ژا وو»، با یک ناهنجاری یا نوعي انحطاط در حافظه مواجه نيستیم. بلکه با خاطرات ذخیرهشده در حافظهي بلندمدت مواجهیم، که در حالت عادي در دسترسمان قرار ندارند و از ذهن خودآگاهمان پنهان هستند. به اعتقاد او به همین دلیل است که پدیدهي «د ژا وو» مدام در زندگی ما بروز نميكند و فقط بعضي افراد، آن هم در زمانهایي خاص، آن را تجربه میکنند. طبق استدلال او، «د ژا وو» بخشی از خاطرات ذخيرهشده در حافظهي روح است، که در لحظهاي خاص و با قرار گرفتن در شرایطی خاص، بهطور غیرارادی در ذهن خودآگاه ما تداعی میشوند. از نظر برگسون، این لحظهي خاص، نقطهي تلاقی بین حافظهي روح و حافظهي مغز است.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 22 May 2023 - 22min - 38 - 37- فراروانشناسی
فرا روانشناسی
بسیاری از بیماران روانی با افسردگی شدید یا با فوبیای غیرمنطقی از مکان های بلند یا ترس از غرق شدن، یا از آتش مواجه هستند و مشکلات جسمی و عاطفی جدی در زندگی کنونی این بیماران وجود دارد.
اما آنچه در مورد این احساسات گیج کننده است این که هیچ ارتباطی بین این ترس ها با تجربیات زندگی امروز این اشخاص دیده نمی شود.
بطور مثال زنی که هرگز دچار سوختگی جدی در این زندگی نشده بود، اما از آتش می ترسید، در یکی از زندگی های گذشته اش در آتش سوخته بود.
یا مردی که از جمعیت وحشت زیادی داشت، مشخص شد که دریکی از زندگی گذشته در شورشی زیر دست و پای جمعیت مانده است.
مرد جوانی که از پرواز می ترسید، در زندگی قبلی اش در جنگ جهانی دوم به عنوان یک خلبان جنگنده سرنگون شده بود.
از منظر درمان از طریق زندگی های گذشته، چیزهایی که این بیماران از آنها می ترسند، ، به هیچ عنوان تعجب آور نیستند.
چون این اختلالات روانی، آثار و بقایای به جا مانده از ترسها و تروماهای تجربه شده درزندگیهای گذشته این بیماران است که در حافظه ناخودآگاه روحی آنها ذخیره شده است و بصورت ژنتیک روحی در آمده است.
در دهه 1950، روانکاوان تلاش می کردند با استفاده از روش کلاسیک روانکاوی فروید، و از طریق هیپنوتیزم به منشای اختلالات روانی آن ها در دوران کودکی بیماران پی ببرند.
اما این روانکاوان اغلب با کمال تعجب و شگفتی، شاهد مرور خاطرات زندگی های گذشته مراجعه کنندگانشان بودند.
در آن زمان، اکثر این روانکاوان برای از دست ندادن شهرت، اعتبار و احتمالاً شغل خود، خاطرات زندگی گذشته بیماران خود را جایی مطرح نمی کردند و ترجیح می دادند در مورد آن سکوت کنند.
اما با شروع نیمه دوم قرن، برخی از پیشگامان شجاع شروع بازگو کردن تجربیات زندگی های گذشته بیماران خود کردند.
معدودی از این روانشناسان و روانپزشکان، برخی از اختلالات روانی و ترس های به ظاهر غیرمنطقی بیماران را پیامد و عکس العمل ناشی از سانحه و ترومای که آنها در زندگی های گذشته شان تجربه کرده بودند، می دانستند.
به این ترتیب بر خلاف ادعای برخی از فلاسفه که ذهن در بدو تولد یک "لوح پاک" می دانند، امروزه بیشتر محققان فرا روانشناسی اذعان دارند که بیشتر اختلالات روانی ما ناشی از مشکلاتی است که با آنها متولد شده ایم.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 08 May 2023 - 22min - 37 - 36- روانپزشکی
روان پزشکی
قبل از عصر روشنگری، اختلالات روانی و رفتاری انسان را به جادو، جادوگران، ارواح شیطانی و جنزدگی نسبت میدادند. اما در قرن نوزدهم بود که برای اولین بار دانشمندان فرانسوی و آلمانی با رویکردی علمی شروع به مطالعهي رفتار انسان کردند. متعاقب آن، بهموازات شکلگیری پارادایمهای روانشناسی، رویکرد جدیدی در شاخهای از پزشکی تحت عنوان روانپزشکی در حال ظهور بود.
روان پزشکان معتقد بودند علت بروز اغلب بیمارهای روانی، انحراف مغز از یک تعادل شیمیایی است. دکتر کُلک نویسندهي کتاب «آثار ماندگار تروما» در این رابطه مینویسد:
من هم مانند سایر همکاران روانپزشکم باور داشتم که راهحل مناسب برای درمان بیمارهای روانی، استفاده از محصولات شیمیایی است و مشتاقانه انقلاب دارویی را پذیرفته بودم.
در آن مقطع، من به عنوان بخشی از اولین تیم تحقیقاتی آمریکایی بودم که داروی ضد روانپریشی کلوزاریل را روی بیمارانی که از نظر روانی وضعیت بحرانی داشتند آزمايش میکردیم.
تأثير دارو روی بعضی از بیماران معجزهآسا بود. كسانی که بیشتر عمرشان را در بیمارستان روانی سپری کرده بودند، اکنون میتوانستند به آغوش خانواده و اجتماعشان بازگردند. این نتایج شگفتانگیز ما را خوشبین کرده بود که سرانجام خواهیم توانست بر مصائب بیماران روانی غلبه کنیم.
شواهد حاكي از آن بود که میزان غیرمتعادل ترشح نوراپینفرین با افسردگی و ترشح دوپامین با اسکیزوفرنی مرتبط است. ما اميدوار بوديم که بتوانیم داروهایی بیشتری را برای درمان ناهنجاریهای مغزی خاص تولید کنیم.
بسیاری از ما روانپزشکان، از فكر تبدیل شدن به «دانشمندان واقعی» هیجانزده بودیم و به دنبال کشف ریشههای اختلالات روانی در ناهنجارهایی مغزی، نظریههای گیجکنندهي فلسفه ای اشخاصی مانند فروید و یونگ را کنار گذاشته بودیم.
اگرچه امروزه داروهای روانپزشکی به رکني اصلی در فرهنگ ما تبدیل شده است، اما متأسفانه امید به ریشهکن کردن اختلالات روانی توسط داروهایی شیمیایی، هرگز بهطور کامل محقق نشده، چون معلوم شده که استفاده از این داروها، پیامدهای مشکوکی به همراه داشته است.
مثلاً اگر داروهای ضد افسردگی به اندازهای که ما تصور میکردیم مؤثر بودند، قاعدتاً امروز میبایست بیماری افسردگی در جامعهي ما به يك مشكل جزئي تبدیل میشد. اما در عوض نهتنها امروزه با افزایش استفاده از داروهای ضد افسردگی مواجه هستیم، بلکه تعداد پذیرش بیماران مبتلا به افسردگی در بیمارستانها هم کاهش نیافته است. تعداد بيماران تحت درمان افسردگی، در دو دههي گذشته سه برابر شده است.
متأسفانه پس از گذشت چهار دهه از فعالیت تحقیقاتی هزاران پژوهشگر توانا و صرف میلیاردها دلار هزینه، هنوز دانشمندان حوزهي روانپزشکی بهغیر از بیماریهایی مانند آلزایمر، که دخیل بودن ناهنجاریهای مغزی در بروز آنها از مدتها پیش محرز شده، هنوز نتوانستهاند علت باقي اختلالات روانی را در مغز پیدا کنند.
در مورد سایر اختلالات روانی هم، تا به امروز هنوز به هیچ آزمایش یا روش تصویربرداری دست پیدا نکردهایم که بتواند به تشخیص قطعی آنها کمک کند.
قاعدتاً مغز مبتلايان به اختلالات شخصیت دوقطبی یا اوتیسم، باید با مغز سایر افراد متفاوت باشد. اما اسکنهای مغزی و کالبدشکافی این بیماران، تنها حاكي از تفاوتهایی بسیار جزئی است.
بعضی از دانشمندان معتقد بودند که ابتلا به اختلالات اسکیزوفرنی، شخصیت دوقطبی و اوتیسم تا حد زیادی بستگی به ژن افراد دارد و همین امر باعث شده بود كه بسیاری از متخصصان اميدوار شوند كه عوامل ژنتیکی دخيل در این بیماریها بهزودی کشف شوند.
اما تحقيقات بعدی نشان داد هیچ ترکیب ژنتیکی با تأثیر زیاد روی این اختلالات روانی وجود ندارد و امید به تشخیص بر اساس علوم ژنتیک هم تاکنون به سرانجامی نرسیده است. این مهمترین و در عین حال دلسردکنندهترین کشف در تاریخ روانپزشکی است.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 24 Apr 2023 - 21min - 36 - 35- روانشناسی شناختی
اپیزود سی و پنجم
نگرش روانشناسی شناختی
فلاسفه از دیرباز به فرآیندهای شناختی توجه نشان میدادند. اما اولین تحقیقات علمی در زمینهی فرآیندهای شناختی ذهن، در اواخر قرن نوزدهم توسط ویلهلم وونت انجام گرفت. در سال 1920 و با ظهور نظریهی رفتارگرایی، فرآیندهای شناختی ذهن کنار گذاشته شدند و رفتارهای انسان صرفاً بر مبنای الگوی محرک-واکنش تعریف شد. سی سال بعد، یعنی در دههی 1950، با پیشرفت تکنولوژی و پیدایش کامپیوتر، عملکرد مغز انسان با کامپیوتر مقایسه شد و پرسشهای تازهای در روانشناسی مطرح شد: اینکه اطلاعات چطور در مغز پردازش میشوند؟، موضوعات چطور به یاد میآیند و آیا شیوهی ذخیرهسازی مطالب در حافظهی انسان، مشابه روش ذخیرهسازی اطلاعات در حافظهی کامپیوتر است؟ از آنجا که نظریهی رفتارگرایی نمیتوانست با استفاده از نگرش محرک-واکنش به این سئوالات پاسخ دهد، تدریجاً اعتبارش را از دست داد و فرایندهای مربوط به ذهن بار دیگر در قالب اصطلاحات ملموس در علم کامپیوتر و نگرش جدید روانشناسی شناختی، مورد توجه قرار گرفتند و اهمیت یافتند.
روانشناسی شناختی علمی است که روی فرایند پردازش اطلاعات در ذهن مطالعه و تحقیق میکند. این علم هم مانند علم روانکاوی، به فرایندهای درونی ذهن انسان توجه دارد اما برخلاف نگرش روانکاوی، که بر امیال، نیازها و تعارضات نهفته در ضمیر ناخودآگاه میپردازد، روانشناسی شناختی به عواملی مانند توجه، ادراک، حافظه، زبان، خلاقیت، حل مسئله، هیجانات و سایر مواردی توجه دارد که در پردازش اطلاعات در ذهن دخالت مستقیم دارند و بر فرآیند شناخت تأثیر میگذارند. تحقیقات روانشناختی نشان میدهند که شدت گرفتن هیجانات منفی، بهطور سیستماتیک عوامل شناختی مانند توجه و حافظه را دچار سوگیری شناختی میکند، که پیامد آن، تحریف ذهنی ما در تفسیر یک رویداد عینی است. هر نوع سوگیری و اختلال در فرآیند شناخت، منجر به محدودیت وسعت دید ما در بررسی همهجانبهی مسائل و حل آنها در زندگی روزمره میشود.
در فرآیند شناخت، ما با زنجیرهی پیوستهای از علت و معلولها و عواملی مواجه هستیم که روی یکدیگر تأثیر میگذارند. مثلاً هیجانات و عواطف منفی، وضعیت خلقی ما را تغییر میدهند و در نتیجه خلق و خوی ما را منفی میکنند. خلق و خوی منفی به نوبهی خود، توجه ما را نسبت به مسئلهای که لازم است بهطور عقلانی روی آن تمرکز کنیم، کاهش میدهد. طبیعتاً در چنین شرایطی دیگر نخواهیم توانست مسئله را بهصورت منطقی و به کمک عقل سلیم تحلیل و حل و فصل کنیم. خطر و پیامد آن، اشتباه در قضاوت و متعاقباً خطا در تصمیمگیری درست خواهد بود.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 10 Apr 2023 - 21min - 35 - 34- رویکرد روانشناسی رفتارگرایی
رویکرد روانشناسی رفتارگرایی
در سال 1913، علیه دو نگرش قبلی روانشناسی، یعنی نگرش دروننگری ویلهم وونت و همچنین نگرش کنشگرایی ویلیام جمیز، انقلابی شکل گرفت. این جنبش تازه، نگرش رفتارگرایی نام گرفت و رهبر آن یک روانشناس جوان امریکایی به نام دکتر جان بی. واتسون بود. زمانی که واتسون نگرش رفتارگرایی را ارائه داد، نظريات اثباتگرایی، ماشینگرایی و مادهگرایی در جامعه نفوذ قوی داشتند. تأثیر نفوذ اثباتگرایی و مادهگرایی در جامعه به اين دليل بود، که روانشناسیِ رفتارگرایی، صرفاً متكي بر عينيات یعنی دیدن، شنیدن و لمس کردن بود. نگرش رفتارگرایی، انسان را یک ماشین ميدانست و اعتقادی به آگاهی، ذهن و روح نداشت. بنابراین فرآیند دروننگری ذهن را کاملاً بیاساس و بیربط میدانست و همهي مفاهیم و اصطلاحات ذهنگرایانهي نظرات قبلی را یکسره منتفي دانست.
از طرف دیگر، رفتارگراییِ متأثر از نظریهي تکامل داروین، بر اين اعتقاد بود که هیچ تفاوت و مرز بنیادینی بین حیوان و انسان وجود ندارد. پس میشود از طریق مشاهدهی رفتار حیوانات، رفتار انسان را هم پیشبینی کرد. به بیان دیگر، به اعتقاد واتسون، دلیل رفتار موشها، دلیل همان رفتار در انسانها بود.
روانشناسان رفتارگرا، روپوشهای سفید میپوشیدند و در آزمایشگاههایي مملو از قفسهای موشهای سفید کار میکردند. در واقع روانشناسی رفتارگرایی، روانشناسی موشهای سفید بود.
واتسون بعد از خواندن گزارش هانس باهوش، آن مقاله را بازنگری کرد و گفت با کار کردن روی هوش حیوانات، میشود رفتار آنها را بهطور شرطی تغییر داد و از این طریق آنها را آموزش داد.
در اوایل دههی ۱۹۰۰، ایوان پاولوف دانشمند روسی برندهي جایزهي نوبل، به فرایند هضم غذا در بدن علاقهمند شد. او در آزمایشاتش پودر گوشت در دهان سگ میریخت و این کار او باعث ترشح بزاق در دهان سگ میشد. پاولوف مشاهده كرد حتی زماني كه از غذا خبری نیست، بزاق دهان سگ ترشح میشود.
مثلاً سگ حتی وقتی فقط ظرف غذا را میبیند، بزاقش ترشح میشود. حتی دیدن فردی که برایش غذا میآورد، یا حتی صدای بسته شدن در هنگام آوردن غذا هم، برای سگ غذا را تداعی میکند، در نتیجه بزاقش ترشح میشود. بنابراین پاولوف نتیجه گرفت که فقط خود غذا نیست که بهعنوان محرک منجر به این واكنش یعنی ترشح بذاق دهان سگ میشود. او دريافت که تداعی این صحنهها و صداهای که با آوردن غذا همراه است هم، باعث نوعی یادگیری در سگ میشود و نام اين نظريه را شرطیسازی کلاسیک گذاشت.
جان واتسون معتقد بود همهچیز، از گفتار گرفته تا واكنشهای احساسی، بهسادگی در قالب الگوهای «محرک-واكنش» و مطابق با فرآیند شرطیسازی کلاسیک، قابل توضيح هستند. او نتیجه گرفت که تمام تفاوتهای رفتاری در افراد، به دلیل تجارب مختلف مربوط به فرآیند یادگیری شرطیسازی در آنها، به وجود آمده است. مثلاً اگر دانشآموزي در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار بگیرد، ياد ميگيرد كه مدرسه با ترس مرتبط و همبسته است. این امر توضيح ميدهد که چرا بعضی از دانشآموزان در طول تحصیلاتشان، نسبت به دروسي مشخص، تنفر و بیزاری خاصی از خود نشان میدهند. دليل اين امر ميتواند تحقیر یا مجازات دانشآموز توسط معلم آن درس باشد.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/CirSJyLtAz6/?igshid=YzA2ZDJiZGQ=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 19 Sep 2022 - 18min - 34 - 33- سرآغاز روانشناسی علمی
تا اواسط قرن هجدهم فلاسفهي اروپایی، همچون فلاسفهي یونان در پی یافتن ماهیت وجودی انسان بودند. در آن زمان روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه شناخته میشد.
جورج برکلی، دیوید هیوم و دیوید هارتلی، سه تن از همین فلاسفه بودند که با پیروی از نظریهي «تداعی افکار»، که توسط جان لاک مطرح شده بود، معتقد بودند ما هنگام تولد هيچ دانشی نداریم. اما با رشد تدریجی و با انباشت تجارب سادهي حسی و ادغام و تداعی این تجارب، افکار انتزاعی پیچیدهتر را در ذهن میسازیم.
این فلاسفه، ذهن انسان را مشابه یک ماشین در نظر میگرفتند، که با همان شیوهي مکانیکی ساعت کار میکند و در اثر تحریک نیروهای مادی خارجی، حسهای ما برانگیخته میشوند و احساسات ساده را در ما ایجاد میکنند. نهایتاً این احساسات ساده با نیروهای مادی درونی ادغام میشوند و بهصورت منفعل و بدون دخالت ارادهي ما، در ذهنمان تداعی میشوند.
در این دیدگاه، ذهن انسان وجودی منفعل محسوب ميشد، که تحت تأثیر محرکهای خارجی قرار داشت و فرد بهطور خودکار به این محرکها واكنش نشان میداد و در نتیجه نمیتوانست بهصورت ارادی عمل کند. بدیهی است كه «اختيار» در این نظریه جایی نداشت، چون ذهن فاقد هر گونه عملكرد ابتکاری بود و تداعی فکر هم یک فرآیند خودکار و انفعالی محسوب میشد.
روح ماشینگرایی نهتنها بر فلسفه، بلکه بر زيستشناسي هم سلطه داشت و دانشمندان قرن نوزدهم معتقد بودند همهي پدیدهها را میشود با قوانين حاكم بر ماده توضيح داد. تحقيقات هرمان لودویگ فون هلمهولتز، فیزیکدان و زيستشناس آلمانی در مورد بینایی و شنوایی هم، نمايانگر این ایده بود که ذهن هم کاملاً مکانیکی عمل میکند.
به این ترتیب، در نیمهي دوم قرن نوزدهم، مادهگرایی، ماشینگرایی و تجربهگرایی، محورهاي اصلی انجام آزمایشات علم زيستشناسي بودند. دانشمندان امیدوار بودند که از این راه بتوانند زيستشناسي را هم به فیزیک و نهایتاً به ذهن ارتباط دهند.
تا اواخر قرن نوزدهم، فلسفه با تمام توان كوشيده بود ماهیت انسان را با نظریههای ماشینگرایی خود توضيح دهد. يك اقدام آزمايشگاهي لازم بود تا این نظریه را به واقعیت علمی تبدیل کند. در اواسط قرن نوزدهم شخصی به نام ویلهلم وونت پس از دریافت درجهي دكترا در پزشکی، به تحقیق در زيستشناسي علاقهمند شد. او در آن زمان شاگرد هلمهولتز بود و به همراه استادش تحقيقاتی را در زمينهي زيستشناسي حواس انجام داده بود. اما وونت برخلاف فلاسفهي قرن هجدهم، که ذهن را فاقد عملكرد ابتکاری و تداعی فکر را یک فرآیند مکانیکی، خودکار و انفعالی ميدانستند، معتقد بود ادراک و آگاهی انسان در ساماندهي محتوای ذهني او، فعالانه و ارادی عمل میکنند. از نظر او تفاوت عمده میان تداعی منفعل، و ادراک آگاهانه این است که در ادراک آگاهانه، اراده و نیت فرد دخالت دارند و ادراك آگاهانه تنها نیازمند توجه فرد است.
این تأکید و توجه وونت بر اراده، باعث شد نظام فکری او را «ارادهگرایی» بنامند. ارادهگرايي بیانگر عمل داوطلبانه و بر مبناي قصد و نیت فرد است. وونت نتیجهگیری کرد: احساسات و ادراکات درونی، دو مؤلفهای هستند كه آگاهی را تشکیل میدهند. او قصد داشت مانند دیمتری مندلیف شیمیدان روسی كه جدول تناوبی عناصر شیمیایی را تدوين كرده بود، ذهن را هم به عناصر و اجزاي تشکیلدهندهي آن، یعنی احساس و ادراک، تجزیه کند.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/CiHLHEJtwtJ/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 05 Sep 2022 - 22min - 33 - 32- پراکندگی آرا در علم روانشناسی
پراکندگی آراء در علم روانشناسی
علم روانشناسی قدمت طولانی دارد و ریشههای آن را میشود در فلسفهي یونان باستان تا سدهي چهارم و پنجم پیش از میلاد در آثار اندیشمندانی مانند سقراط، افلاطون و ارسطو دنبال کرد. روانشناسی یا psychology از لحاظ لغوی، از دو واژهي psyche به معنای روح یا ذهن و loges به معنای شناخت تشکیل شده است. بنابراین روانشناسی در فلسفهي یونان، در اصل به معنای شناخت روح یا ذهن بوده است.
واژهي روح در يونان باستان و در دوران سقراط، افلاطون و ارسطو مفهومي دقيق داشته است. روح، در برگيرندهي كل مفاهيم مربوط به انسان بوده است. از جمله آنچه به انسان جان بخشيده، هويتش را شكل داده و اخلاقياتش را رقم زده است. روح، نشانهي شاخص موجودات زنده بوده است و در انسان احساسات و عملكردهاي ذهني و رواني مانند فكر، ادراك، تمايلات، برنامهريزي، تفكر عملي و همچنين فضائل و كيفيتهاي اخلاقي را هم شامل ميشده است.
رنه دکارت فیلسوف و ریاضیدان بزرگ فرانسوی در قرن هفدهم، مانند سقراط و افلاطون، دوئالیست یا دوگانهگرا بود. دکارت معتقد بود روح و جسم، در حقیقت دو جوهر متفاوت هستند. او با بازتعریف رابطهي ميان روح و جسم، از دیدگاه سنتی فاصله گرفت و اعلام کرد همانطور که روح، یا آنچه در اصطلاح آن را ذهن هم مینامیم، بر جسم تاثیر میگذارد، تأثیر جسم بر ذهن را هم نميتوان نادیده گرفت.
او معتقد بود، از آنجا كه ذهن دارای تفکر، ادراك و اراده است، طبعاً هم بر جسم اثر ميگذارد و هم از آن تأثیر ميپذیرد. مثلاً هنگامی که ذهن تصمیم میگیرد از جایی به جایی دیگر حرکت کند، این تصمیم به وسیلهي ماهیچهها و عصبهای بدن به مرحلهي اجرا درمیآید، به همین ترتیب، هنگامی که جسم بر اثر نور یا گرما تحریک میشود، ذهن این دادههای حسی را شناسایی و تفسیر ميكند و واكنش مناسب را تعیین میکند.
دکارت با ارائهي این نظریهي جدید، كوشيد توجه دانشمندان را از انتزاعی و فراطبیعی دانستن روح یا ذهن، به سمت مطالعهي عینی آن تغییر دهد. او همچنین معتقد بود فكر كردن به مفاهيمي مانند خدا، خود، کمال و ابدیت، فطری و مادرزادی هستند، نه اکتسابی. بنابراین این تفكرات مستقل از تجارب حسی ما هستند.
چند سال بعد از مرگ دکارت، جان لاک، فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم، که روی کارکرد شناختی ذهن، یعنی نحوهي دانشآموزي ذهن تحقیق میکرد، نظر دکارت را دربارهي وجود تفكرات فطری رد کرد و استدلال کرد که انسان هنگام تولد مجهز به هیچ دانستهاي نیست. او مانند ارسطو معتقد بود که ذهن در هنگام تولد مانند لوح سفیدی است که بعدها تجربه بر آن نقش میبندد و در پاسخ به این سؤال که ذهن چطور دانش کسب میکند، معتقد بود كه دانش تنها از طريق تجارب عینی و توسط حسها کسب میشود.
استدلال او در خصوص فطری نبودن تفكر این بود که: رشد انسان، ابتدا با رشد حسها آغاز میشود. حس پیشزمينهی ضروری برای تفکر است. چون برای آنکه ذهن بتواند فكر كند، ابتدا باید اندوختهای اولیه از تأثرات حسی برگرفته از محیط پیرامون داشته باشد. انسان هنگام تفکر، تأثرات حسی گذشته را دوباره در ذهنش تداعی میکند و آنها را به اشكال مختلف با هم ترکیب میکند، تا مفاهيم انتزاعی و تفكرات سطح بالاتر را بسازد. لذا همهي تفكرات از تأثرات حسی یا تجربي که در نهایت منجر به تفکر میشود، سرچشمه میگیرند. مفاهیمی مانند خدا، کمال و ابدیت که برای ما بزرگسالان فطری جلوه میکند، در اصل تفكراتي هستند که در کودکی به ما تعلیم داده شدهاند و لذا فطری محسوب نميشوند.
آدرس اینستاگرام:
https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Mon, 22 Aug 2022 - 23min - 32 - 31- ماهیت انسان- قسمت ششم
بسیاری از روانپزشکان، جامعهستيزي را يك صفت منفی اخلاقی ميدانند و از اين نام برای توصیف افراد مشکلساز و بعضاً شرور استفاده ميكنند. اما امروزه اين اختلال تعريف علمي پیدا کرده است. مهمترین ويژگي آن، فقدان حس دلسوزی و همدردی با ديگران و نداشتن عذاب وجدان و احساس گناه پس از انجام يك کار خلاف و غيراخلاقي است. كساني که مبتلا به این نوع اختلال روانی هستند، ميتوانند بيرحمانه ديگران را آزار بدهند.
خیلیها در ظاهر هیچ علامتي از انواع اختلالات روانی ندارند. اما آیا تضمینی وجود دارد که چنانچه همين افراد در موضع قدرت قرار بگیرند، مانند گذشته هنجارهای اجتماعی را رعایت کنند؟
اگر سرشت و ماهیت همهي انسانها مشابه يكديگر است، پس چرا اشخاص در موقعیت های یکسان رفتارهای مختلفي از خودشان بروز میدهند؟
چرا وضعيت فاجعه برای بعضیها فرصت خوبی برای از خودگذشتگی و فداکاری است، در حالي كه بعضي ديگر نهتنها حس همدردی و دلسوزی ندارند، بلکه برعکس، رفتارهای آزاردهنده از خود نشان میدهند و از اعمال ناشایستشان هم احساس پشیمانی نميكنند و عذاب وجدان ندارند.
دانش امروز، متأثر از نظریهي تکامل داروین، بر این باور است که رفتار نوع بشر به رفتار حیوانات شبيه است و انسانها هم مانند حيوانات، در اغلب مواقع تحت کنترل اميال، انگیزشها و نیازهايشان عمل میکنند. البته در دهههای گذشته، رفتارشناسان كوشيدهاند استدلال کنند که رفتار طبیعی و متعادل انسانها، صلح آمیز، هماهنگ و نوعدوستانه است. اما بخش عمدهای از تاریخ بشر، مملو از ضرب و جرح، طمع، ظلم، و جنگهای خونین است. لذا چطور ميتوان رفتارهای جامعهستیز و غیراخلاقی بشر را توضیح داد؟ آیا منشأ چنین رفتارهای ناهنجاری در نوع بشر و حیوانات یکی است؟
از نگاه تکامل، مغز حیوانات طوری برنامهریزی شده که بهمحض اینکه احساس كنند خواستههاي غریزی و حیاتیشان مانند خوراک، محدودهي قلمرو، جفتگيري و توليد نسل در معرض خطر است، انگیزهي جنگ یا گریز در آنها فعال ميشود. در واقع، هدف اصلی حیوانات تنازع بقا و دفع خطر از خواستههای غریزیشان است و از طريق جنگ یا گریز اين عمل را انجام میدهند. بنابراين اعمال آنها برآمده از شهوت ويرانسازي نیست، بلکه در راستای حفظ بقا و از نوع دفاعی است و بهمحض اينكه خطر برطرف شود و نیازهايشان تأمین شوند، در آنها پرخاشجویی و معادلهای هيجانیاش ناپدید میشوند.
اما طبیعت و ماهیت انسان دارای ساختار دوبُعدی است. یک بُعد انسان نفسانیحیوانی است و منشأ زمینی دارد و بُعد دیگرش روحانیانسانی است، که منشأ ملکوتی و آسمانی دارد و مقدر است که انسان از سطح نفسانیحیوانی، یا بشریاش، به مقام والای انسانیت تحول پیدا کند.
بُعد بشری انسان هم مانند حیوانات، طوری برنامهریزی شده است تا چنانچه خواستههای حیاتی و غریزیاش مورد تهديد قرار گيرد، به وسيلهي جنگ یا گریز واکنش نشان دهد. سیستم عصبی مغز حیوانات و نوع بشر در مقابله با تهدید، تقریباً مشابه يكديگر عمل ميكنند. اما واکنش نوع بشر در مقابله با تهدید، بسیار فراتر از پرخاشگری در حیوانات است. چنانچه ساختار «دوبُعدی» انسان از تعادل خارج شود، صفات حیوانات درنده در او قوي میشوند و بهتدریج روانش را کاملاً تحت تسلط خود درميآورند. به اين ترتيب، مسئلهي اختلالات روانی در انسان را باید در زمینهي کلیتري بررسی کرد.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/tv/Cg3nla5rWHp/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
Sun, 07 Aug 2022 - 28min - 31 - 30- ماهیت انسان- قسمت پنجم
اسحاق نیوتن معتقد بود كه جهان یک ساعت غولپیکر است که در ابتدای زمان، خدا نسخهي آن را پیچیده است و از آن زمان به بعد، جهان بهطور دقیق و قابلپیشبینی، از سه قانون حرکتی که خود نیوتن آنها را اثبات کرده، پیروی میکند. در واقع موفقیت قوانین حرکتی نیوتن در پیشبینی رفتار سیارات بهقدری چشمگیر بود که ریاضیدان، فیزیکدان، اخترشناس و فیلسوف بزرگ فرانسوی مارک لاپلاس، برای اولین بار ایدهي جبر علمی را مطرح کرد.
لاپلاس هم مانند نیوتن تصور ساعتگونهای از جهان داشت. او معتقد بود كه اگر ما موقعیت و سرعت حركت همهي ذرات موجود در جهان را در یک زمان معین داشته باشیم، قوانین فیزیک نیوتن به ما امكان ميدهد که وضعیت جهان را در هر زمان دیگری، چه در گذشته و چه در آینده، پیشبینی کنیم.
از نظر لاپلاس و اكثر دانشمندان آن زمان، جبرگرایی علمی امري کاملاً بدیهی بود. اما لاپلاس با توجه به ضوابطِ دقیق حاکم بر طبیعت، از آن هم فراتر رفت و جبرگرایی حاکم بر همهچیز را به رفتارهاي خود انسان هم، تعمیم داد. او معتقد بود خواستهها و ارادهي انسان هم مانند هر پديدهي ديگري در طبیعت، تابع قوانین فیزیک هستند و میشود قبل از وقوع، آنها را پیشبینی کرد. اما در سال 1926، زمانی که ورنر هایزنبرگ یکی از پایهگذاران مکانیک کوانتوم اصل عدم قطعیت را به فرمول درآورد، جبرگرایی لاپلاس زير سؤال رفت.
اما اصل عدم قطعیت چه میگوید و چطور میتواند جبرگرایی نیوتن و لاپلاس را زیر سؤال ببرد؟
اصل عدم قطعیت می گوید نمی شود بطور قطعي سرعت و موقعيت الكترون را بهطور همزمان تعیین کرد و این دقیقا بر خلاف نظر نیوتن و لاپلاس بود که معتقد بودند همه چیز در عالم قابل پیش بینی است.
در واقع با ظهور مکانیک کوانتومی، پیشگوییهای علمی و اندازهگیریهای قطعی نیوتن و لاپلاس از عرصهي فیزیک خارج شدند و به این ترتيب، فیزیک کوانتومی جبرگرایی در فیزیک کلاسیک را منسوخ کرد.
اما این همهي ماجرا نبود، مکانیک کوانتوم راهی را برای برگرداندن اراده و اختیار به انسان باز کرد و معلوم شد طبق ادعاي لاپلاس، ارادهي ما از روز ازل تعيينشده نیست. اما مکانیک کوانتوم چه ارتباطی با اراده و اختیار انسان دارد؟
دانشمندان قرن بیستم کشف کردند ما ماشین مکانیکی از پیش برنامه ریزی شده ای که فیزیک کلاسیک نیوتنی طی دویست سال به ما اعلام کرده نیستیم، و ذهن و آگاهی ما نقش بسیار حیاتی در تعیین سرنوشت ما ایفا می کند.
مکانیک کوانتوم، شامل یک فرآیند پویا و "انتخاب آزاد" است. که در آن، این ذهن و آگاهی ما است که بعنوان ورودی اصلی این فرآیند، بر واقعیت های مادی زندگی تاثیر می گذارد.
درک دانشمندان مکانیک کوانتوم از جهان، با دیدگاه فیزیک کلاسیک نیوتن ناسازگار است. این دانشمندان ثابت کرده اند که نیات ذهنی و آگاهانه ما علاوه بر تاثیر در ژنتیک و رفتار بدن ما، بر واقعیت های مادی زندگی که هر روز آن ها را تجربه می کنیم هم تأثیر می گذارد.
در سال 1954، دانشمندی به نام هیو اِوِرِت در حال تلاش براي يافتن علت این پديدههاي پیچیده در مکانیک کوانتوم، فرضیهی جهانهای موازی را مطرح کرد. اورت معتقد بود وقتی آگاهی شما از بین چندين موج فكري محتمل یکی را انتخاب میکند و در دنیا مطابق آن انتخاب عمل میکنید، رويدادهای محتمل دیگر، از بین نمیروند. بلکه در دنیاهای موازی با این دنیا، روي خواهند داد.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/tv/CfzEOIEuwMN/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
به علت تحریمها و ایجاد محدودیت در خدمات شرکتهای میزبانی وب (هاستینگ) ناگزیر به انتقال پادکست به فضای جدیدی هستیم. لذا چنانچه در دسترسی به اپیزودهای پادکست دچار اختلال شدید، لطفا
کانال پادکست را یکبار Unsubscribe کرده و مجدد Subscribe کنید.
البته این گزینه در اپل پادکست Unfollow و Follow است.
Mon, 25 Jul 2022 - 33min - 30 - 29- ماهیت انسان- قسمت چهارم
تحقیقات علمی سی سال گذشته نشان دادند که ژنها با محیط داخل و خارج از سلول تعامل دارند و فعال و غیرفعال ميشوند. با توجه به تأثیرپذیری ژنها از محیط، دانشمندان حوزهي انقلابی و جدیدی را در زیستشناسی ایجاد کردند، که علم اپیژنتیک نام گرفته است.
علم اپیژنتیک در لغت به معنای کنترل بر ژنهاست. این علم روي سیگنالهایی تحقيق و مطالعه ميكند که ژنها را در داخل و خارج سلول فعال و غیرفعال میکنند. علم اپیژنتیک معتقد است ژنها از طريق آگاهی، افکار و محیطی که در آن زندگی میکنیم فعال ميشوند.
امروزه علم اپیژنتیک نشان میدهد که به ازای هر ژن، حدود 3 هزار نوع مختلف از پروتئينها در جسم ما وجود دارند. بنابراین این نظريهي دانشمندان که براي ساخت هر تكپروتئين، يك ژن لازم است، کاملاً نادرست بود.
دکتر بروس لیپتون، استاد سابق دانشکدهي پزشکی استَنفورد، متخصص DNA و نویسندهي کتاب پرفروش «زيستشناسي باور» معتقد است بر اساس علم جدید اپیژنتیک، محیط و آگاهی ماست که ژنها را کنترل میکند. پس اگر بتوانیم محیط و آگاهيمان را کنترل کنیم، دیگر قربانی ژنهای موروثیمان نخواهيم بود. ما با تغيير افکارمان، ميتوانيم ژنتیک جسممان را تغيير بدهیم. باورهاي ما اعم از درست یا غلط، مثبت یا منفی، خلاق یا مخرب، صرفاً در ذهنمان باقي نميمانند. بلکه بر سلولهای جسممان هم تأثیر ميگذارند و نحوهي بروز ژنهای نهفته در وجودمان را تغيير ميدهند.
دکتر لیپتون میگوید: افکار و باورهای ما بهشکل امواج کوانتومی و انرژی، روی ژنوم ما تأثیر ميگذارند. سیگنالهای عصبی مغز، افکار و احساسات ما را بهصورت پیام به سلولهای بدن ارسال میکنند. این پیامها از غشای سلول عبور ميكنند و به DNA داخل هستهي سلول، که در روکشی از پروتئین قرار دارد میرسند. بهمحض رسیدن پیامها، روکش پروتئینی DNA باز میشود و ملکول DNA نقشهي دقیقی را که تا آن زمان پنهان بوده، فعال میکنند. این فرآیند، تعريف دانشمندان از عبارت «بروز» ژن است.
گروهی از سیگنالها از محیط داخلی بدن ارسال ميشوند و گروهي دیگر توسط افکار یا باورهايمان كه متأثر از محیط و افکار دیگران هستند، ارسال ميشوند. دانشمندان تا همین اواخر توجه چنداني به سیگنالهاي گروه دوم نداشتند. در حالي كه آنها عامل اصلی شروع کل این فرآیند هستند.
لیپتون در ادامه ميگويد: ژنهای ما خود به خود فعال یا غیرفعال نمیشوند. اگر ژنها خودشان خاموش و روشن میشدند، ما نمیتوانستم کنترلشان کنیم. امروزه علائمي وجود دارند که نشان ميدهند ژنها عامل مؤثر در به وجود آوردن تنها یک درصد از کل بیماریهای انسان هستند. اما اگر ژنها عامل مؤثر در به وجود آوردن درصد کمی از بیمارها هستند، پس اینهمه بیمارهای موروثي مانند سرطان، بیماریهاي قلبی، یا دیابت چطور عارض ميشوند؟
لیپتون میگوید: ما میدانیم که اگر کسی ژن مستعد به ابتلا به سرطان را داشته باشد، احتمال زياد ميدهد كه سرطان خواهد گرفت و ژنهای موروثی عامل سرطانش خواهند بود. ولي امروزه دانشمندان میدانند كه گرچه ژنها با سرطان در ارتباط هستند، اما این ژن نیست که باعث ایجاد سرطان میشود.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/tv/CfzEOIEuwMN/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
به علت تحریمها و ایجاد محدودیت در خدمات شرکتهای میزبانی وب (هاستینگ) ناگزیر به انتقال پادکست به فضای جدیدی هستیم. لذا چنانچه در دسترسی به اپیزودهای پادکست دچار اختلال شدید، لطفا
کانال پادکست را یکبار Unsubscribe کرده و مجدد Subscribe کنید.
البته این گزینه در اپل پادکست Unfollow و Follow است.
Mon, 11 Jul 2022 - 23min - 29 - 28- ماهیت انسان- قسمت سوم
ژنتیکِ رفتاری، شاخهای از علم ژنتیک است که تأثیر عوامل ژنتیكي را بر رفتار فرد بررسي ميكند. در بررسیهای ژنتیک رفتاری که از طریق مطالعات خانوادگی، فرزندخواندگی و دوقلوها به عمل آمده، نشان داده شد ژنها مستقیماً مسئول به وجود آوردن رفتارهاي جنايتکارانه در افراد نيستند و در واقع، هيچكس مجرم متولد نمیشود. اگرچه محققان هنوز نتوانستهاند ژنهای خاصي را كه موجب بروز رفتارهای بزهکارانه ميشود شناسایی كنند، اما معتقدند كه درصدی از تخلفات زندگی انسان، ميتواند علت ژنتیكی داشته باشد.
پرفسور جیمز فالون، استاد روانپزشکی و رفتارشناسی انسان در دانشگاه کالیفرنیا، پس از سی و پنج سال تحقیق و مطالعه روی بيماران رواني، رفتارهاي انسان را اعم از اينكه به دليل ژنتيك باشند، يا انتقالدهندههای عصبی، يا دوپامین و غيره، از طریق تجزیه و تحلیل فعالیت های مدارهای عصبی مغز افراد بررسی کرده و نتایج تحقیقاتش را در چندین دانشكدهي پزشکی و حقوقي در ایالات متحده و اروپا ارائه داده است.
فالون میگوید: من همیشه به دنبال پاسخ این سؤال بودم که چطور یک فرد عادي به یک قاتل رواني تبدیل میشود؟ وقتی پت اسکن مغز شخصی به من داده می شود، من نمی دانم که اسکن مغز چه کسی است. بنابراین، من بر اساس مبانی نظري ژنتیک و آسیبهای مغزی و اینکه هر قسمت از مغز چطور باید عمل کند، پتاسکن مغز آن فرد را بررسی و تفسیر میکنم. من در طول سالها مطالعه و تحقیق به این نتیجه رسیدهام كه سه فاكتور مهم و همزمان لازم است تا یک فرد عادي به یک قاتل رواني تبدیل شود:
عامل اول، داشتن آسیب مغزی در ناحیهي فوقاني حدقهي چشم، یعنی درست در محل پیشانی و بخش گیجگاهی است. در تحقیقاتی که من انجام دادم، شواهدی زیادی نشان ميدادند ميان سوءعملكرد اين نواحی از مغز و رفتار ضداجتماعی در افراد بزهکار، رابطه وجود دارد.
این فرضیه وجود دارد که کورتکس فرانتال و نواحی پیشانی و گیجگاهی مغز، نقش مهمی در قضاوت اخلاقی انسان ایفا میکنند. در نتیجه، بیمارانی که این نواحی از مغزشان آسيب ديده است، در پردازش حالات احساسي و اجتماعی مانند همدلی و نشان دادن واكنش احساسي مناسب نسبت به ناراحتیها و ترسهاي دیگران، مشكل دارند. آنها در تصمیمگیریهای اخلاقی، از جمله سنجش دیدگاههای خودشان و قضاوت در مورد دیگران هم، دچار خطا میشوند.
عامل دوم، وجود ژنهای مستعد برای رفتار تکانشی در فرد است. یعنی افرادی که دارای ژن MAO-A هستند، این ژن اثر سروتونین در مغزشان را خنثی ميکند. وجود سروتونین در مغز، موجب آرامش در انسان میشود. اما اگر کسی ژن MAO-A را بهطور مادرزادي داشته باشد، مغزش بهشدت تحت تأثیر این ژن قرار میگیرد و لذا سروتونین مغزش حساسیت و کارکرد درستش را از دست میدهد.
اما این ژن بهتنهایی نمیتواند موجب بروز رفتار تکانشی در فرد شود. زيرا براي آنكه ژن MAO-A، بتواند باعث رفتار خشونتآمیز در فردی شود، عامل سومی هم باید در کار باشد.
عامل مهم سوم، قرار گرفتن شخص، خصوصاً در دوران کودکی، در محیطي پر از خشونت و تنش است. اگر فرد در اوان کودکی و قبل از دوران بلوغ درگیر يك واقعهي آسیبزا از نظر روانی شود، وجود ژن MAO-A ميتواند شرایط را برای او فاجعهآمیز کند.
منظور از آسیب روانی، صرف تجربهي یک استرس جزئي مثل سیلی خوردن در دوران کودکی یا چیزی شبيه به آن نیست. بلکه فرد باید درگیر یک خشونت واقعی در زندگی شده باشد و شخصاً آن را تجربه کرده باشد. مواردی مانند عدم تفاهم و درگیری مدام والدین، روابط عاطفی سرد ميان اعضاي خانواده، بيمهري، سختگیری و عصبانیت پدر یا مادر، تنبه بدنی خصوصاً در سنین هفت تا يازدهسالگی، طرد شدن يا مورد سوءاستفاده و تجاوز جنسي قرار گرفتن در كودكي، همه و همه میتوانند از عوامل مؤثر در تخلف، بزهکاری و جامعهستیزی در نوجوانان باشند.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/tv/CeHRh-0veMb/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
به علت تحریمها و ایجاد محدودیت در خدمات شرکتهای میزبانی وب (هاستینگ) ناگزیر به انتقال پادکست به فضای جدیدی هستیم. لذا چنانچه در دسترسی به اپیزودهای پادکست دچار اختلال شدید، لطفا کانال پادکست را یکبار Unsubscribe کرده و مجدد Subscribe کنید.
البته این گزینه در اپل پادکست Unfollow و Follow است
Mon, 27 Jun 2022 - 24min - 28 - 27- ماهیت انسان- قسمت دوم
معمولاً ناملايمات به دو صورت انسان را عذاب ميدهند: يكي بهصورت ناراحتي جسمي يا رواني مستقيم، كه ناشي از گرفتاريهاست و ديگري بهصورت رنج رواني غيرمستقيم، كه معمولاً تحمل آن دشوارتر است و از ندانستن علت ناملايمات و احساس بيعدالتي سرچشمه ميگيرد.
در چنين حالتي، آنچه كه بر انسان ميگذرد ظلم به نظر ميرسد، چون شخص از عللي كه در اصل باعث ايجاد مشكلات شده، بيخبر است. اما اگر انسان از علت اصلي مشكلات خودش آگاه باشد و بفهمد كه چرا در عذاب است، يا حداقل خودش را قرباني بيعدالتي نداند، چه بسا آلامش تسكين پیدا کند، يا حتي بهكلي برطرف شود.
به همین دلیل عدم آگاهی از علت اصلی مشکلات است، که خیلیها این سؤال در ذهنشان مطرح است که اگر خداوند عادل است، چرا وضعيت انسانها نابرابر است؟ چرا بيگناهان دچار بلا ميشوند و بهسختي ميافتند؟ چرا كودكاني در محيط فقر و خشونت به دنيا ميآيند و از حمايت والديني مهربان بيبهرهاند و جز رنج و محروميت نصيبي ندارند. حال آنكه كودكاني ديگر در محيطي سرشار از نعمت و رفاه زاده ميشوند؟ چرا دو نفر كه از لحاظ استعداد و شايستگي برابرند، يكي كامروا ميشود و ديگري ناكام؟ چرا بعضيها در جواني از دنيا ميروند و بعضي ديگر عمر طولاني دارند و از زندگي بهرهي زياد ميبرند؟ آيا اینها دلیل بر بيعدالتي نیستند؟
عدالت از اركان اصلي مبدأ خلقت است. عدالت وقتي حاكم است كه حقوق هر كس به طور منصفانه حفظ شود و ميزان استحقاق هر كس بهدقت سنجيده شود و برحسب آن، پاداش دريافت كند و هيچكس براي جرم ناكرده تاوان ندهد.
بنابراین اگر انسان فقط يك بار زندگي كند و در همان يك بار در اثر اشتباه يا از روي ضعف دچار انحراف شود، ممكن است نتايج حاصل از آن انحراف تا آخر عمرش ادامه يابد. به همين دليل خداوند در زندگيهاي بعد فرصتهاي ديگري به او ميدهد، تا گذشته را جبران كند.
در اینجا این سئوال پیش می آید آيا اگر وضع ناخوشايندي بدون دليل برايمان پيش آيد، از اين جهت است كه در يكي از زندگيهاي گذشته عمل بدي مرتكب شدهايم؟
الزاما اين طور نيست. يك اتفاق ناخوشايند حتي ممكن است پاداش يك عمل مثبت باشد. چيزهايي كه به نظر ناخوشايند ميآيد، گاهي اوقات بسيار مفيد است تا حدي كه بايد براي آن، استحقاق كسب كرده باشيم. گاهي هم ممكن است يك اتفاق ناراحت كنندة كوچك، بلاي بزرگي را كه مقدر شده، رفع كند. گاهي نيز پيش ميآيد كه مقدر خوبي از طرف مبدأ براي كسي تعيين شده، اما براي اين كار بايد ابتدا آماده شود و ممكن است براي اين آمادگي تحمل برخي ناملايمات ضروري باشد.
اما وقتی زندگی عوض میکنیم، چه چیزی تغییر میکند؟
هر بار که روح ملکوتی ما مجدداً به زندگی زمینی برمیگردد، به او جسم، مغز، روان و زيستمحیط جدیدي متفاوت با زندگی قبلش داده میشود، که در اثر این تفاوتها، روان جدیدش دادههای منفی و مثبت تازهاي کسب میکند. اگر چه در هر بار بازگشت به زمین، جسممحیط ما تغییر میکند، اما آن احساس «من»، که از اولین زندگی زمینی ما پدید میآید، همواره به عنوان شناسنامهی دائمی بهصورت ثابت در روح ما باقی میماند. این احساس «من» اولیه هرگز از بین نمیرود. در وجودمان حک میشود و همیشه با ماست، چه در این دنیا، چه در آن دنیا. بنابراین، همیشه همین «من» است که در رفت و برگشتهايي كه ما طي زندگیهای متوالی بین دنیای خاکی کرهي زمین و برزخ مربوط به آن انجام میدهيم، همراه ماست.
اگرچه ممکن است خاطرات روح به واسطهي فراموشی از ضمیر خودآگاهمان پنهان بماند، اما الگوهای فکریِ روح، مدام بر مغز ما تأثیر میگذارد، تا انگیزههای لازم برای انجام برخی از کارها را در ما به وجود بیاورد. با این حساب، بهجز اولين زندگي زميني، هر یک از ما علاوه بر ميراث ژنتيكي جسم كنوني، از ميراث ژنتيكي روحي هم برخوردار خواهیم بود، كه به پرورش فكر در زندگيهاي گذشتهمان مربوط میشود.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/tv/CeHRh-0veMb/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 13 Jun 2022 - 25min - 27 - 26- ماهیت انسان- قسمت اول
امروزه با پیشرفت علم ژنتیک، مشخص شده است كه ساختار ژنتیکی DNA در بدن شامپانزهها، فقط حدود یک در صد با ساختار ژنتیکی DNA انسان فرق دارد. به عبارت دیگر، ساختمان ژنتیک انسان و شمپانزه بیش از 98.7 درصد یکسان و مشابه است.
این تفاوت اندک، دانشمندان ژنتیک را نگران کرده است. چون انتظار داشتند با وجود تفاوت چشمگیر بین انسان و شامپانزه، تفاوت DNA موجود در بدن آنها هم زیاد باشد. معنی این همسانی، از نظر طرفداران نظریهي داروین، آن است که انسان و شامپانزه در گذشتهي دور، نیاکان مشترکی داشتهاند. آیا علم ژنتیک واقعاً تأیید میکند که نیاکان انسان و میمونسانان در شش میلیون سال قبل یکی بودهاند؟
اگر اینطور باشد، پس چرا چنین تفاوت فاحشی بین انسان و میمونسانها وجود دارد؟
در حال حاضر، رویکرد دیرینهشناسی، انسانشناسی و روانشناسی تکاملی عمدتاً بر مدلهای ماتریالیستی تکاملی داروین متمرکز است، که در آن بیشتر به دنبال درک تکامل از طریق اندازهگیری فیزیکی مغز، عملکرد مغز و رفتار انسان بر اساس سازگاری با محیط زندگی است. کشفيات ديرينهشناسان از وجود گونه هاي مختلف انسانسانان، در حدود دو تا شش ميليون سال پيش در شرق و مرکز قارهي آفريقا حکايت ميکند. استخوانهای بیش از یک دوجین گونههای متفاوت انسانسانان، با افزایش مداوم اندازهي حجم جمجمه، در افریقا کشف شده است.
انسانهاي نئاندرتال یکی از همین گونه از انسانسانان بودند که در اروپا و قسمتهايي از غرب آسيا از جمله ايران سکونت داشتند. با بررسیهای به عملآمده به نظر ميرسد نسل انسانهاي نئاندرتال در اروپا، حدود سی هزارسال پيش منقرض شده باشد.
آناتومی انسانهای امروزی که ما آنها را به عنوان هوموسپاینس یا بشر متفکر میشناسیم، در فسیلهای که ۱۹۵ هزار سال قدمت دارند، در آفریقا پیدا شدند.
بر اساس شواهد دانشمند دیرینه شناس، از آن جای که هوموسپاینس ها پنج هزار سال پیش از انقراض انسان های نئاندرتال وارد اروپا شده اند احتمال می رود این دو گروه انسانی با هم تماسهایی داشتهاند.
با توجه به مطالعات زیستشناسی مولکولی، گنجايش مغز هوموسپاینسها بهمراتب بيشتر از گوریلها و شامپانزههاست. دانشمندان معتقدند در زمانی کمتر از سه میلیون سال، یعنی از زمان پیدایش گونههای متنوع انسانسانان تا هوموسپاینسها، اندازهي حجم مغز، افزایش چشمگیری داشته است و از حدود 400 میلیلیتر به حدود هزار و 400 میلیلیتر رسیده است.
آنچه امروزه بدیهی است، این است که هوموسپاینسها در مقطعی از زمان به خودآگاهی رسیدهاند. با این حال، رویکردهای دانشمندان تکاملی هنوز ظهور انسانیترین ویژگیهای «روانشناختی» آنها، یعنی خودآگاهی، زبان و اخلاق را به قدر کافی توضیح ندادهاند. اما چه تغییری در ساختار مغز هوموسپاینسها اتفاق افتاده است که قابلیت تفکر، استدلال و پردازش اطلاعات را در آنها ایجاد کرده است؟
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/tv/CeHRh-0veMb/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 30 May 2022 - 31min - 26 - 25- آگاهی- قسمت دوم
حدود چهارده ميليارد سال پيش، جهان از نقطهي ابتدايي بيحد كوچكي در حال انبساط، موسوم به هايپرسفر (Hypersphere) به وجود آمد. تراكم انرژي و شدت گرما در آن لحظه به حدي زیاد بوده كه در آن، ماده جز به حالت نور و تشعشع وجود نداشته است.
انبساط هايپرسفر (Hypersphere) در ابتدا با چنان سرعت وصفناپذيري صورت گرفته است، كه آن را بيگبنگ تشبيه كردهاند و نام اين نظريه را «بيگبنگ» گذاشتهاند. از لحظهي بیگبنگ تا این زمان، حدود دويست ميليارد كهكشان و ميلياردها خورشيد داخل آنها و بيشمار سيارات و منظومههاي خورشيدي، همه و همه، با سرعت سرسامآوری به يكسو كشيده ميشوند و بهطور همزمان از يكدیگر فاصله ميگيرند و گسترش پيدا ميكنند.
بر اساس برآورد زمینشناسان، حدود سه و نيم میلیارد سال پیش، یعنی بعد از گذشت حدود ده میلیارد سال از لحظهي بیگبنگ، روی کرهي زمین، اولین ارگانیزمهای تکسلولی سفر خودشان را از داخل آب اقیانوسها، آغاز کردهاند. تعدادی از این گونههای ظریف و فوقالعاده قدیمی حیات، بهصورت خردهسنگواره در استرالیا و آفریقای جنوبی یافت شدهاند. اکثر آنها بهوضوح مشابه باکتریهای امروزی هستند. مبدل شدن غبارها و گازهای بیجان کیهانی به جانداران بیشماری چون باکتریها، آبزیان، خزندگان، پرندگان، پستانداران و انسانها، که در سنگوارههای موزههای سراسر دنیا بایگانی شدهاند، هنوز هم برای دانشمندان بهصورت معمایي لاینحل باقی مانده است. اما اگر فرضیهي پنروز/همرآف اثبات شود، میشود مکانیزم ارتباطی بین آگاهی و ماده را، از لحاظ علمی به تمامی سطوح خلقت، یعنی جمادات، نباتات، حیوانات و انسانها تعمیم داد.
در حقیقت، آگاهی در همهي موجودات، اعم از جماد، نبات، حيوان و انسان وجود دارد و هر یک از آنها بنا بر مرتبهي تکامل خودشان در سلسله مراتب خلقت و به درجات مختلف، سهمي از آگاهي دارند.
اما این آگاهی به جبر طبیعت و بهطور غریزی در نهاد موجوداتی که هنوز به مرحلهي عقل و اختیار نرسیدهاند، برنامهریزی شده است. مثلاً مورچهها بهطور غريزي از نحوهي ساختن لانهشان آگاهی دارند و میدانند چطور خوراكشان را ذخيره كنند. جامعهي مورچهها به شکل غریزی دارای سیستم تقسیم کار، ارتباط میان یکدیگر و توانایی حل مشکلات بسیار پیچیده هستند.
یا موش كور بر حسب غريزه، از نحوهي لانهسازي در زير زمين به طرزي كه آب باران در آن رسوخ نكند، آگاه است. همچنین لاكپشتهاي دريايي هر ساله در مسافتي دور از ساحل تخمگذاري میکنند و بعد از پنهان کردن تخمها در زير ماسه برای جلوگیری از گزند دشمنان، مجدداً به اقيانوس برمیگردند و تا سال بعد به محل تخمگذاري مراجعه نمیکنند. در موعد مقرر، هزاران نوزاد لاكپشت از تخم درميآيند، از زير ماسهها بيرون ميآيند و بي هيچ انحرافي در مسیرشان، بهطور غریزی راه دریا را در پيش میگیرند. طبق تحقیقات به عملآمده توسط دانشمندان، پرندگان مهاجر با فعالسازی لایهای از سیستم بینایی چشمشان، ميتوانند خطوط میدان مغناطیسی زمین را مشاهده كنند و با استفاده از همین توانایی، قادر به تشخیص خطوط مسیرهای بازگشت به آشیانهي خود هستند.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/accounts/login/?next=/tv/CdC9EUetCa8/
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید.
www.metisblog.com
Mon, 16 May 2022 - 19min - 25 - 24- آگاهی- قسمت اول
اغلب دانشمندان وقتی نمیتوانند رویدادها را از طریق نیروها و قوانینی که میشناسند و میفهمند توجیه کنند، سراسیمه میشوند و آگاهی از این دست مسائل است.
در حال حاضر، فرهنگ بینالمللی روانشناسی، خودآگاهی را آگاه بودن از ادراکات، اندیشهها، احساسات و دسترسی آگاه به محیط اطراف تعریف میکند. مسئلهي آگاهی، سئوالات زیادی را به همراه دارد. اینکه ماهیت واقعی آگاهی چیست و منشأش کجاست؟ علم معاصر، آگاهی را با سه حالت جداگانه و متمایز از هم تعریف میکند:
اول، حالت هشیاری که پائینترین سطح آگاهی در فرد است. در واقع حالتی از گوشبهزنگی است، که در شرایط خواب و بیداری میتواند تغییر کند. بروز ناگهانی اختلال در هوشیاری، موجب مکث در انجام فعالیت، خیره شدن به جلو و گاهی چرخش مختصر چشم به سمت بالا ميشود. اگر بیمار در حال صحبت باشد، گفتارش کُند یا قطع میشود. اگر در حال راه رفتن باشد، ناگهان قدمهايش کُند یا متوقف میشوند. اگر در حال غذا خوردن باشد، حرکت قاشق به سمت دهانش متوقف میشود. معمولاً وقتی بیمار را صدا میكنند، پاسخ نميدهد. به نظر ميآيد که آقای اسمیت در حالت صرع عدم حضور، دچار اختلال در هشیاری شده بود و هشيارياش به حداقل رسيده بود.
دوم، آگاهی در حالت توجه است، که مرحلهي بالاتری از هشیاری است. در واقع توجه کردن به يك چیز، تمرکز دادن منابع و اطلاعات ذهنی به آن موضوع است. به اين ترتيب، هشیار بودن، پیشنیاز توجه کردن به يك موضوع یا مطلب است. یعنی تا فردی کاملاً هشیار نباشد، نمیتواند به چیزی توجه کند.
حالت سوم و پیشرفته ترآگاهی، به مرتبهي بالاتري از توجه نیازمند است. یعنی دسترسی آگاه به اطلاعاتی است که به آنها توجه ي خاص کردهایم، بهطوری که بتوانيم گزارشی در مورد موضوع یا مطلبی که توجه ما را به خودش جلب کرده است، به دیگران بدهیم.
در علم جدید آگاهی، منظور از آگاهی اصیل، همین دسترسی آگاه به چیزی داشتن است که در عمل پدیدهي متمایز و مرحلهای فراتر از مراحل هشیاری و توجه صرف به حساب می آید، و مستلزم هشیاری، توجه و تعمق بر روی یک سوژه خاص است، طوری که شخص را قادر می کند پیرامون آن سوژه فکر کند و نظر خودش را ارایه بدهد.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/accounts/login/?next=/tv/CdC9EUetCa8/
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید.
www.metisblog.com
Mon, 02 May 2022 - 21min - 24 - 23- انسانیت
ما انسانها از بسیاری جهات همان رفتاری را انجام میدهیم که سایر حیوانات انجام میدهند. رفتارهای اولیه، مانند لذتجویی، سلطهجویی، لیبیدو، یا اراده برای قدرت.
تمایلات و رفتارهایی که هم در حیوانات و هم در انسانها قابل مشاهده هستند.
یکی از رفتارهای غریزی که در حیوانات و انسانها مشترک و متداول است، تعیین مرز قلمرو است.
مثلاً، عادت مردان در دراز کردن پا بهخصوص در وسایل نقلیهي عمومی، یکی از همین رفتارهای ناشی از تعیین قلمرو است، که بسیار هم ناخوشایند است.
بهطور کلی، استفاده از مترو، یا رانندگی، موقعیتهای فوقالعاده خوبی برای شناخت و بررسی کششها و انگیزشهاي حیوانی در خود هستند.
به احتمال زیاد بسياری از ما شاهد این صحنه بودهایم که: وقتی اتوموبيلها در ترافیک پشت چراغ قرمز در انتظار سبز شدن چراغ هستند، رانندگان بیملاحظهای، بدون رعایت حقوق دیگران، با سرعت زیاد از کنار سایر اتوموبيلها سبقت میگیرند، چون میخواهند اولین کسی باشند که از چهارراه عبور ميكند.
یا روي سکوهای مترو، وقتی که همه منتظر رسیدن مترو به ایستگاه هستند، بعضیها با مهارت خاصی تلاش میکنند بهترین مکان را برای زودتر سوار شدن به داخل مترو پیدا کنند.
این افراد، هنگام سوار شدن به داخل واگن مترو هم، تلاش میکنند با فشار و هل دادن دیگران، اولین نفری باشند که وارد مترو میشوند، تا بتوانند برای نشستن، جای خالی پیدا کنند.
اگر چه در شرایط معمول، همه ما سعی می کنیم مطابق تربیت هایی که فرا گرفته ایم، خودمان را کنترل کنیم و از طبیعت حیوانی مان فاصله بگیریم و مطابق با عرف جامعه و قرارداد های اجتماعی عمل کنیم، اما گاهی اوقات شرایط خاصی پیش می آید که طبیعت حیوانی مان آشکار می شود و رفتارهای متفاوتی از خودمان نشان می دهیم.
مثلاً اگر در مترو آتشسوزی بشود، کسی چه میداند، شاید خود ما جزو اولین کسانی باشیم که برای فرار از مهلکه، دیگران را هل بدهیم و حتی به کودکان و افراد مسن هم رحم نکنیم.
بنابراین، چه بسا تمایلات و رفتارهاي اکثر ما در شرایط خاص، تفاوت چندانی با رفتار سایر حیوانات نداشته باشد و در بسياري موارد رفتارهای به مراتب خشنتر، زیان بارتر و پیچیدهتر از حیوانات از خودمان بروز بدهیم.
در وجود همهي ما مخزنی مملو از ویژگیهای صفاتی ظریف و زیرکانه هست. واضح است كه انگیزشهای روانی چنین رفتارهایی، بسیار پیچیدهتر از انگيزشهاي رواني رفتارهايی هستند که در مترو ما را وادار به هل دادن مردم میکنند.
چون همانطور که گفته شد، همهي ما انسانها در وجودمان صفاتی حیوانی داریم، که گاه پنهان هستند و گاه تغییر شکل میدهند، اما در در هر حال همواره حضور دارند.
بنابراین استعارههایی هم که در مورد حیوانات بهکار میبریم، مثل اينكه روباه را نماد حیلهگری ميدانیم، در مورد صفات درونی خود ما هم صدق میکند. چرا که نقاط ضعف اخلاقی و صفاتی ما انسانها هم، رنگ و بویي از همین صفات حیوانی دارند.
به همین دلیل است که ما باید تمام طیفهای رفتاری را که منجر به درجات مختلفی از بیادبی، خشونت و حیلهگری میشوند در خودمان شناسایی کنیم.
اما جدای از تشابهاتی که بین صفات و رفتارهای انسان ها و حیوانات وجود دارند، وجه اصلی تمايز بين انسان و حيوان چيست؟ یا دقیقتر اينكه ماهیت حقیقی انسان چیست؟
فلاسفه معتقدند انسان «حیواني ناطق» است، بخشي فرشتهسان و بخشي نادان است. اما در حقیقت، انسان به لحاظ خلقتی، فطرتاً یک موجود معنوی و دوبُعدی است.
یعنی ما انسانها علاوه بر بُعد جسمانی یا بیولوژیکی، دارای یک بُعد روحی هم هستیم. بُعد روحی ما حاصل ترکیب یک روح ملکوتی با منشأ الهی و یک روح بشری با منشأ زمینی است.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید.
www.metisblog.com
Mon, 20 Dec 2021 - 20min - 23 - 22- هوش اخلاقی- قسمت سوم
در سال 1943، آبراهام مازلو (Abraham Maslow) نظریهای را در مورد سطوح مختلف نیازهای انسان و انگیزشهای که برای برآورده کردن آن نیازها دارد، منتشر کرد، امروزه به این نظریه «هرم مازلو» گفته می شود.
اولين و پايه اي ترين نيازهاي انسان كه براي بقا ضرورت دارند یعنی نیازهای مثل غذا ، پوشاک، در قاعده هرم مازلو قرار دارند. پس از آن نوبت به نيازهای بالاتري چون امنيت مي رسد.
به همين ترتيب، در سطوح بالاتر، انسان كمبودها و نیازهای ديگري در خود مي يابد كه والاتر و در عین حال پيچيده تر از نيازهاي اولیه هستند، نیازهایی مانند نیاز به كسب مقام، موقعيت اجتماعی، احترام، خوش نامي و اعتبار.
والاترين نيازها در راس هرم نمايان مي شود : آرزوي خودشكوفايي به معني شكوفايي و بروز كامل تمامي استعدادها وقابليت هاي مادي وذهني خود.
مازلو نشان داد هر قدر نیاز فرد اساسیتر باشد، مثلا نیاز ابتدایی مثل تامین غذا، شخص برای برآورده کردن آن انگیزهي بیشتری دارد.
بطور كلي نيازهاي سطوح پايين تر در هرم مازلو بيشتر نيازهاي غريزي انسان اند حتي اگر برآورده كردن آنها نياز به تلاش بيشتري داشته باشد .
از اينجاست كه برآوردن نيازهاي سطح اول مانند تامين غذا ومسكن از آن جا كه غريزي هستند معمولا تلاش فكري كمتري مي طلبند تا بر آورده كردن نيازهاي مراتب بالاتر . به این ترتیب، هر چه به سمت سطوح بالاتر برويم تلاش فكري بيشتري براي درك وپرداختن به آن ها لازم داريم .
مشغول نگه داشتن خود با نيازهاي سطوح پايين تر، به مرور تغيير دادن ودست كشيدن از آن ها را دشوارتر مي كند
مثلا كساني هستند كه تمام عمرشان را صرف ثروت اندوزي مي كنند ولي حاضر نيستند لحظه اي وقت بگذارند و درباره ارزش واقعي كارشان تعمق كنند.
مثلا ببينند كارشان چه تاثيري بر سلامت جسم و روان شان و نزديكانشان دارد .يكي از علت ها اين است كه تعمق درباره خود رفتار معمولا دشوارتر از اجراي غريزي وعادتي آن است .
بنابراین، اغلب افراد فكرشان تنها متمركز بر برآورده كردن نيازها ولذت هاي آني خود است . و قسمت اعظم انرژي خود را صرف لذت هاي جسماني وثروت اندوزي وكسب موفقيت هاي دنيوي مي كنند با اين استدلال كه معناي زندگي همين است ومعنا ومفهوم عميق تري در زندگي وهم وخيالي بيش نيست يا ناممكن ودست نيافتني است .
از این رو در غیاب يك بینش معنوي در زندگاني، حتی اشخاصی هم که بدنبال برآورده کردن نیازهای سطوح بالای هرم مازلو یعنی خودشکوفایی هستند، این خودشکوفایی را در كسب شهرت و مقام در يك رشته خاص (مثل ورزش يا هنر) يا در كسب موفقيت چشم گير در كار و حرفه خود وغيره مي جويند كه هدف از آن ها ارتقاي زندگي دنيوي است و در واقع دست يافتن به هيچيك از این اهداف مستلزم داشتن يك بينش معنوي نيست .
اما کسانی هم که دارای بینش معنوی و گرایش دینی هستند، رویکرد و رفتاری متفاوتی از خود نشان می دهند که بی ارتباط با نظریه مازلو و سلسله مراتب نیازهای انسان نیست.
در دههي 1960، دانشمندان دانشگاه هاروارد طی تحقیقی نشان دادند، دینداری و ایمان افراد در جوامع مورد مطالعه، از دو گرایش اصلی تبعيت میکند: گرایش و ایمان سطحی و گرایش و ایمان عمیق.
بر اساس یافتههای این دانشمندان، دین دارانی که ایمان «سطحی» به معنويت دارند هدفشان از عمل به مناسک و آئینهای دینی چه بسا بیشتر به امید برطرف کردن همان نیازهای اولیه هرم مازلو، یعنی تامین معیشت، امنیت و رفع نيازهاي اجتماعی است.
این افراد تلاش می کنند به وسيلهي مادیگرايی در قالب معنویت، نیازهای مادی و رضایت ایگوی خود را تامین کنند.
این دینداران مايلند بیآنکه از منافع دنیوی محروم بشوند، خدا را هم در کنار خودشان داشته باشند.
به عبارت دقیق تر، خدا را برای این می خواهند که نیازها ی اولیه مادی شان را برطرف کند.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید.
www.metisblog.com
Mon, 06 Dec 2021 - 18min - 22 - 21- هوش اخلاقی- قسمت دوم
برداشت عموم مردم از نحوهی حمايت خدا، غالباً اشتباه است. اکثراً نمیدانند که اصولاً خدا هیچکاری را بدون در نظر گرفتن استحقاق فرد و گذر او از کانالهای علت و معلول مخصوص آن کار، برای يك انسان عاقل انجام نمیدهد.
یعنی اولاً شخص باید استحقاق کمک شدن از جانب خدا را داشته باشد و دوماً اقدامات اجتماعی و قانونی لازم را هم در حد توانش انجام دهد، تا خدا هم اشخاص یا وسایل دنیوی لازم را برانگیزد، تا مشکل او را حل کنند.
بنابراین برای رسیدن به اهداف و خواستههای موجه مادی، باید ابتدا از طریق کانالهای علت و معلول اقدامات لازم قانونی را انجام دهیم، اما نهايتاً نتیجهی كار را به خدا واگذار کنیم و اگر هم نتیجه باب میلمان نبود، اعتراضی نداشته باشیم.
چون بسياري خواستهها هستند كه به صلاحمان نيست برآورده شوند و اگر بهقدر کافی هشیار باشیم، به احتمال زیاد به مرور زمان متوجه این موضوع خواهیم شد.
اگر از لحاظ معنوی قدری هشیار باشیم، در جزئیات زندگی روزمره کمکهای خدا را تشخیص خواهیم داد، که بسیار هم فراواناند و شامل هر لحظه از زندگیمان میشوند.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه مقالات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 22 Nov 2021 - 17min - 21 - 20- هوش اخلاقی- قسمت اول
ما میتوانیم با روشهای نامحسوس دیگران را آزار بدهیم، یا به عناوین مختلف حقوق آنها را ضایع کنیم. مادامی که ما توجهی به اخلاقیات نداریم، در محدودهي آسایش خود، یا (comfort zone) باقی خواهیم ماند و راه را بر هر گونه پیشرفت اخلاقی و درونی خود خواهیم بست. با چنین رویکردی، بدیهی است تا وقتي که هوش معنوی یا عقل سلیممان را رشد ندهیم، طبیعتاً استعداد تشخیص و تمیز کار درست و اخلاقی، از کار غیراخلاقی در ما پرورش پیدا نخواهد کرد.
مثلاً جواني را در نظر بگیرید كه در جهت فراگیری اصول اخلاقی و پرورش عقل سلیمش تعلیم ندیده باشد. وقتی این جوان تا پاسی از شب گذشته فارغالتحصيلي خودش را به همراه دوستانش جشن ميگيرد، به علت سر و صداي زياد ميتواند مزاحم همسايههايش بشود. اما از آنجا که عملش با باورهاي درونياش در تضاد نیست و در این رابطه حساسیتی هم ندارد، طبیعتاً در چنین شرایطی وجدانش هم به صدا درنخواهد آمد و با خيال راحت به كارش ادامه ميدهد.
اما اگر همین جوان تحت تعلیم یک نظام ارزشی اخلاقیالهی صحیح قرار گرفته باشد و عقل سلیمش را به حد کافی رشد داده باشد، آن وقت است که وجدانش به صدا درميآيد و يك كشمكش دروني در او ايجاد ميشود که آرامشاش را به هم ميزند و لذا ميكوشد تا به کمک هوش اخلاقی مراعات حال همسایهها را بکند و با رفتار درست مزاحمتی برای همسایهها ایجاد نكند.
اما منظور ما از هوش اخلاقی، دقیقاً چه نوع هوشی است و این هوش طبق چه مکانیزمی عمل میکند؟
هوش اخلاقی، یکی از مؤلفههای هوش معنوی یا عقل سلیم است. قرار گرفتن دو واژهي هوش و اخلاق در کنار هم، بیانگر داشتن هوش و مهارتی مبتنی بر اصول اخلاقی الهی صحیح و عقل سلیم است، که ما را در حل چالشها و مسائل روزمره یاری میدهد.
ما با فراگیری اصول اخلاقی الهی صحیح و عمل کردن مطابق با آن، میتوانیم عقل سلیم یا قوهي تشخیص و تمیز خوب از بد را در خودمان پرورش بدهیم.
اما بهنگام مواجه شدن با یک پیشامد، این هوش اخلاقی است که با فرا خواندن اصل اخلاقی متناسب با آن موقعیت در ذهن، سرعت رفتار اخلاقی مناسب را در ما تعیین می کند.
هوش اخلاقی، نشان دهنده سرعت پردازش اصول اخلاقی و طرز برخوردی است که ما در پیشامدهای مختلف زندگی از خودمان بروز می دهیم .
در واقع هوش اخلاقی با استفاده از مهارت شناختی که از قبل توسط عقل سلیم مان به دست آوردهایم به ما کمک میکند تا هنگام مواجهه با چالشهای روزمرهي زندگی، بیتفاوت نمانیم و تلاش کنیم رفتاری غیرهیجانی و بيشتر مبتني بر اخلاق اصیل و عقل سليم از خودمان نشان بدهیم.
با این حساب هر چه قدر سرعت تشخیص و تمیز خوب از بد در یک چالش در ما بالاتر باشد و رفتارمان تطبیق بیشتری با اصول اخلاقی و عقل سلیم داشته باشد، یعنی ما از هوش اخلاقی بالاتری بهرمند هستیم.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه مقالات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 08 Nov 2021 - 17min - 20 - 19- پرورش صفات اخلاقی
بنجامین فرانکلین یک نویسنده، نظریهپرداز، ناشر، دانشمند، مخترع، فعال مدنی و اولین سفیر امریکا در فرانسه بود. او در تاریخ فیزیک برای کشفیات و نظریههایش در مورد برق، شناختهشده است. میلهي صاعقهگیر ساختمانها، عینک دوکانونی، بخاری هیزمی فرانکلین و هارمونیکای شیشهای، از جمله اختراعات او هستند.
بنجامین فرانکلین، تنها كسی بود که چهار سند اولیه و مهم را برای ایجاد این کشور نوپا، یعنی ایالات متحدهي امریکا امضا کرده بود: سند اعلامیهي استقلال از بریتانیای کبیر، سند پیمان اتحاد با فرانسه جهت گرفتن کمک مالی و نظامی برای جنگ با بریتانیا، سند پیمان صلح بعد از شکست بریتانیا و در نهایت سند تصویب قانون اساسی امریکا، به عنوان کشوری مستقل و آزاد.
او در ایجاد سازمانهای بسیاری، از جمله نخستین کتابخانهي عمومی در آمریکا، تأسیس دانشگاه پنسیلوانیا و نخستین ایستگاه آتشنشانی نقش کلیدی داشت. در سال 1753، دانشگاههای هاروارد و ییل از فرانکلین به دلیل دستاوردهای علمیاش تجلیل کردند.
در همان سال، انجمن سلطنتی بریتانیا، بالاترین نشان افتخار آن انجمن یعنی مدال طلای کوپلی را، برای مساعي او در مقام یک دانشمند به فرانكلين اعطا کرد و در سال 1756، برای عضویت در آکادمی علوم فرانسه انتخاب شد.
اگرچه بنجامین فرانکلین فقط دو سال تحصیلات رسمی داشت، اما آنقدر جوایز و مدارج افتخاری از دانشگاهها و مراکز معتبر علمی دریافت کرده بود که مردم او را «دکتر فرانکلین» خطاب ميكردند.
اما چیزی که امروزه در فهرست افتخارات فرانکلین کمتر به آن ميپردازند، نوآوری و ابتکار او در تدوین روشی برای عملی کردن اخلاق در زندگی روزمره است.
فرانکلین معتقد بود خدمت به مردم یکی از کارهای بسیار مهمی است که هر كسي باید در حد توانش انجام دهد. فرانکلین معتقد بود فرقههای مختلف دینی، اصول حقیقت، یعنی وجود خدا، روح، دنیای دیگر و علت و فلسفهي حضور انسان در این دنیا را کنار گذاشتهاند. آنها فروعات دین را با رأی و نظر خودشان تعبیر و تفسیر میکنند، که عموماً قابل تردید و غیرقابل فهم هستند.
فرانکلین به این نتیجه رسید که پیاده کردن اخلاق عملی در زندگی روزمره، نیاز به تدوین روش اجرایی دارد. او مینویسد: من برای خودم قانوننامهي کوچکی از اصول اخلاقیالهی و الگوهای رفتاری یک زندگی پرفضیلت تهیه کرده بودم، که شامل سیزده صفت اخلاقی میشد که در آن زمان برایم ضروری و دلخواه بودند و برای هر کدام، آموزهي کوتاهی هم ضمیمه کرده بودم. قصد من، حصول منش و عادت نهفته در این صفات اخلاقیالهی بود.
بنجامین فرانکلین معتقد بود، هنگام مواجهه با یک پیشامد در زندگی روزمره، اخلاق عملی را نمیشود فيالبداهه، یعنی با گرفتن يك تصمیم اخلاقیِ آنی و درجا، به اجرا درآورد.
فرانکلین نشان داد چگونه با تدوین یک چک لیست از صفات اخلاقی و عمل کردن بر اساس یک برنامه روزانه، می توان هشیاری و هوش اخلاقی را در خود پرورش داد.
این کار کمک می کند تا با تمرین روزانه بر روی صفات اخلاقی در مواجهه با چالش های زندگی، از آمادگی ذهنی بیشتری برخوردار باشیم و مجبور نباشیم فی البداهه به اخلاقیات عمل کنیم و رفتاری معقول و انسانی از خودمان نشان بدهیم.اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه مقالات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 25 Oct 2021 - 25min - 19 - 18- هوش معنوی- قسمت سوم
ما خواسته يا ناخواسته، آگاهانه يا ناآگاهانه بسياري از اتفاقات روزمره را اعم از كوچك و پيش پاافتاده تا بسيار بزرگ و حياتي، مشاهده و تحليل ميكنيم. اين مشاهدات معمولاً بهصورت انفعالي انجام ميگيرند و تحليلهاي ما غالباً تحت تأثير آموزشها، نورم جامعه و علت و معلولهاي ظاهري انجام میشوند. برداشتي كه هر یک از ما از واقعيات دروني و بيروني خود داریم، متأثر از يك نظام ارزشي است، كه در ذهنيت خودمان آن را قبول كردهایم و پرورش دادهایم. اساس شكلگيري اين نظامِ ارزشی پيچيده است و اكثراً تحت تأثير عواملي مثل محيط، بيولوژي، تربيت و فرهنگ و همچنين قواي روحيروانی هر یک از ما بوده است.
معمولاً مشاهدات عقل عادي ما مبتنی بر درک بُعد مادی مسائل روزمره است و تحليلهایی هم که با عقل عادی انجام میدهیم، نشأتگرفته از تأثير رسانههاي جمعي، فشار اجتماع و عموماً در جهت كسب لذت و آسايش ايگويمان است.
ما غالباً اطلاعاتي را که توسط حواس پنجگانه از محیط اطراف دریافت میکنیم، با فیلترهای ذهنی و به نفع خودمان تحریف و مخدوش میکنیم.
بنابراین بعید به نظر میرسد كه با استفاده از این اطلاعات تحریف شده، بتوانيم از وقایع زندگی تحليلهاي عقلانی و اخلاقی داشته باشیم.
هوش معنوی و عقل سليم كه مرتبهي بلوغيافتهتر عقل عادي است، کمک می کند تا علاوه بر درك بُعد مادي چيزها، بُعد معنوي آنها را هم بهخوبي درك کنیم.
بنابراین اگر از هوش معنوی پرورشیافته برخوردار باشیم، خواهيم توانست اطلاعاتي را که توسط حواس پنجگانه از محیط اطراف دريافت ميکنیم، تنظیم و مدیریت کنيم. این امكان کمک میکند تا از ابتدا برداشت درست و واقعبینانهای از وقایع در ذهن و روانمان ایجاد شود.
لذا میتوانیم پیشامدهای روزمرهي زندگی را با شفافیت بيشتری با عقل سلیممان تحليل کنیم و با نیتی خیرخواهانه، رفتاری اخلاقی و انسانی نسبت به دیگران داشته باشیم.
در واقع هوش معنوی و عقل سلیم با تحلیل واقعبینانهي مسائل روزمره، تأثير معقول و منصفانهای بر فكر و نيت ما میگذارد و در نهایت تبادلات ما با محيط زندگی را تنظيم میكند.
ارزشگذاري دوبُعدي در مشاهدات زندگی، يكي از مهمترين قابليتهاي هوش معنوی و عقل سليم است. عقل سليم در حالي كه منافع روح را در نظر دارد و در جاي خود به آن الويت ميدهد، به حق و حقوق جسم و روان و محيط هم توجه كافي و لازم دارد.
هوش معنوی یا عقل سلیم به ما قدرت تشخیص و تمیز می دهد، تا نیکی و بدی، سود و زیان و رابطهي علت و معلول آزمونی را که در آن قرار داریم را هم از بُعد مادی و هم از بُعد معنوی بررسی کنیم و تصمیم اخلاقی درستی بگیریم.
اگر ما نقاط ضعف صفاتی یا عیوب اخلاقیمان را به حال خودشان بگذاریم و کنترل و درمان نکنیم، خود به خود برای روح ما بیماریزا میشوند و قطعاً آن را ضعیف و ناآکارآمد میکنند.
مهمترين خاصيت معنوي آزمونهاي روزمرهي زندگي، حتي جزئيترين آنها، در واقع براي آزمودن ما هستند و نقاط ضعفمان را برايمان آشكار ميكنند و کمکمان میکنند از خودمان شناخت بهتری پیدا کنیم.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه مقالات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 11 Oct 2021 - 20min - 18 - 17- هوش معنوی- قسمت دوم
هوش معنوی- قسمت دوم
معمولاً وقتي ما با کسی اختلاف نظر داریم، حق را به خودمان میدهیم و هر قدر بيشتر از این بابت مطمئن باشیم، باید بیشتر به درستي تصورمان شک کنیم. چون در چنين مواقعي، از نظر ما همهي چيزهايي که میبینیم و همهي كارهايي که انجام میدهیم، تأییدی هستند بر درستي فکر خودمان. اما این احساس اطمینان، معیار قابل اعتمادی برای ارزیابی کارها و تصمیماتمان در آن مقطع خاص نیست. زيرا ما آنقدر خودمحور هستیم و نظر خودمان را قبول داریم، که بهندرت احتمالات دیگر را هم در نظر میگیریم.
یکی از اهداف هوش معنوی و عقل سلیم این است که به ما کمک کند بر صفت خودمحوریمان چیره شویم و بفهمیم شايد آن چیزی که از نظر خودمان درست است، در بسياري از موارد واقعاً درست نباشد و ما را به نتیجهی مطلوب نرساند. هوش معنوی کمک میکند تا به روشهاي دیگری عمل کنیم، روشهايي که در طول قرون متمادی ثابت شده که بر اساس خرد و درایت عمل ميكنند.
البته درست است که هنگام تعارض با دیگران، راهکار از پیش تعیینشدهای وجود ندارد و وقتی در کوران درگیری با طرف مقابل هستیم، نمیدانیم دقیقاً چه رفتاری مناسب آن شرایط است. با این حال، اساسیترین و کلیترین روشی که در تمام موارد و در همهی دورانها کاربرد معقول داشته است، «قانون طلایی» است. یعنی در هر موقعیتی، خودمان را بهجای طرف مقابل بگذاريم و نسبت به او همانقدر خیرخواه باشيم که برای خودمان هستیم و برایش همان كار خيري را انجام بدهيم که دوست داریم دیگران در آن شرایط برای ما انجام بدهند.
به عبارت دیگر: «آنچه نیکویی در حق خودت میپسندی، در حق دیگران بپسند و عمل کن و آنچه بر خودت نمیپسندی، برای دیگران هم نخواه و رعایت کن».
اما آیا در عمل، انجام دادن قانون طلایی به همین سادگی است که بیان میشود؟
انجام قانون طلایی به نظر آسان میآید. اما پیاده کردن آن در عمل بسيار سخت است و نباید این قانون را بهدلخواه و بدون كسب و پرورش هوش معنوی لازم بهکار بست. در واقع مقصود این نیست که هر کس هر چه بخواهد برآورده کنیم. بلکه مقصود این است كه اگر عمل دیگران براي ما مزاحمت ايجاد ميكند، ما هم آن عمل را در مورد دیگران انجام ندهيم. مثلاً اگر دلمان نميخواهد كسي غیبت ما را بکند، ما هم غیبت كسي را نکنیم. اگر نمیخواهیم به ما تهمت بزنند یا مسخرهمان کنند، ما هم به دیگران تهمت نزنیم و مسخرهشان نکنیم. اگر نمیخواهیم کسی رازمان را فاش کند، راز کسی را بدون مجوز مشروع، فاش نکنیم. اگر نميخواهيم كسي علیه ما توطئه کند، ما هم علیه دیگران توطئه نکنیم. اگر دلمان ميخواهد هنگام نياز به ما کمک شود، در حد توان و بهطور مشروع به دیگران کمک کنیم.
این روش باعث میشود هر حقی را که برای خودمان قائل هستیم، در مورد ديگران هم رعایت کنیم. اگر ما این قابلیت را در خودمان ایجاد کنیم و بتوانیم هنگام اختلاف نظر با دیگران، با کمک «قانون طلایی» موضوع را تجزیه و تحلیل کنیم، همزمان خواهیم توانست در جهت پرورش هوش معنوی و عقل سلیممان قدم برداریم.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/ethicalintelligence/?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه مقالات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید:
www.metisblog.com
Mon, 27 Sep 2021 - 22min - 17 - 16- هوش معنوی- قسمت اول
هیچچیز تصادفي نيست و بيعلت اتفاق نمیافتد. اولین نتیجهای که از این اصل میگیریم این است که بهطور کلی همیشه میشود از معلول به علت یا عللی که آن را ایجاد کرده رسید. قوانین علمی هم از همین قاعده تبعیت میکنند. یعنی علم هم یک رابطهي دائمی و لازم علت و معلولی بین چند پدیده است. در واقع یک قانون علمی بیان میکند که اگر یک سری علتها یا شرایط فراهم شوند، لزوماً یک سری معلولها یا اثرات را پدید میآورند. مثلاً تحت فشار متعارف، آب در صد درجهي سانتیگراد به جوش میآید. در این قانون علمی فشار متعارف و دماي صد درجهي سانتيگراد علت یا شرایط محیطی هستند و جوش آمدن آب معلول یا اثر آن است.
هوش اكتسابي یا عقل عادی، به ما امكان ميدهد پیچیدهترین روابط علت و معلولی بین پدیدهای جهان مادی را به وسيلهي علوم فیزیک، شیمی و زیستشناسی و با استفاده از قانون علیت، یعنی رابطهي بین علت و معلول در آن علم، آزمایش و تجربه کنیم و آنها را درك كنیم. اما باید بدانیم که اصل علیت فقط مختص بُعد مادی نیست، بلکه در بُعد معنوی هم کاربرد دارد. اگر هوش اكتسابي یا عقل عادی باعث ميشود بتوانيم روابط علت و معلولی در قوانین علوم تجربی و بُعد مادی را درك كنيم، هوش معنوی یا عقل سلیم هم، ابزار گرانبهایی است که در روح همهي ما بهصورت استعدادی بالقوه به وديعه گذاشته شده و ما با کمک این هوش، ميتوانيم قوانین حاکم بر بُعد معنوی و روح و رابطهي علت و معلولی آنها را با دنیای مادی و جسم، درست مشابه یک علم تجربی کشف کنیم.
اما از آنجا که هوش معنوی یا عقل سلیم یک استعداد بالقوه است، پروراندن و به فعل درآوردن آن، به اختیار و ارادهي خود ما بستگی دارد.
فروید، به این قانون علیت در سطح روان که بخش کوچکی از روح است، پی برد و مدعی شد که هر فکر، احساس یا رفتاری، معلول افکار، احساسات و رفتارهای قبلی آن است. مثلاً اگر کسی از چیزی ناراحت است، یا بدون دلیل ظاهری افسرده است، میدانیم که قطعاً علت خاصی دارد. این علت ممكن است فشار روانی، یا عدم توازن انتقالدهندههای عصبی باشد. این همان قانوني است که روانشناسان با استفاده از آن، بیماریهایی در سطح روان را درمان ميكنند.
اما نکتهي جالب توجه این است که وقتی خود فروید در زنجیرهي علت و معلولی به همهي عواملی که به ذهنش میرسید مراجعه میکرد و نمیتوانست علت و ریشهي بیماری را در سطح روان پیدا کند، بهجای آن که متعجب شود، میگفت: «حتماً علت آن از حوزهی فهم من خارج است و حتماً در آینده کشف میشود».
آنچه فروید نمیدانست، این بود که این رابطهي علت و معلولی در بخش عمیقتر وجود انسان یعنی در روح هم وجود دارد. مغز و روح با یکدیگر در ارتباط هستند و برهمکنش مداوم دارند. ذهنِ مغز و ذهنِ روح، شیوههای عملکرد مشابهی دارند.
ذهنِ مغز، همهچیز را فقط از دیدگاه خاص مادیاش تجزیه و تحلیل میکند و عموماً به دنبال ارضای خواستههای آنی و خودخواهانهي خودش است و عموماً در قالب نفس اماره در فکر ما بروز میکند.
در صورتی که ذهنِ روح منشأ ملکوتی دارد و در صورتی که با اصول اخلاقی الهی صحیح پرورش یافته باشد، همهچیز را از هر دو دیدگاه مادی و معنوی بررسی ميكند و بهصورت ندای وجدان در فکر بهصدا درمیآید.
یکی از اهداف هوش معنوی يا عقل سلیم این است که حتی در مواقعی که بهوضوح گرفتار هيجانات نیستیم، ما را از فشارها و فریبهای نفس اماره در ذهنمان آگاه کند.
پرورش هوش معنوی وقتی حاصل میشود، که بتوانیم، از ابتدا فشارهای هیجانی را که از نفس اماره منشأ میگیرند، در خودمان شناسایی کنیم.
سپس با تدبیر و بهنحوي مناسب احساسات منفی و مخرب را رام و کنترل کنیم. بعد از آن در وضعيت غیرهیجانی و با کمک گرفتن از اصول اخلاقی الهی صحیح، بهطور همزمان به تجزیه و تحلیل آن پیشامد بیرونی و نیت درونی خودمان بپردازیم.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/ethicalintelligence/?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
برای مطالعه مقالات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com
Mon, 13 Sep 2021 - 26min - 16 - 15- هوش عاطفی- قسمت سوم
وقتي با کسی اصطکاک و مشکل داریم، چنان افکار ناشی از رنجش، حسادت و تنفر بر ما چیره میشوند و ما را درگیر حالات عاطفی و هیجانی خصومتآمیز میکنند، که فقط به منافع خودمان فکر میکنیم و تقریباً نمیتوانیم به هیچچیز دیگری فکر کنیم. در این حالت، میدان دید ما به شدت کاهش پیدا میکند و ما شخصی را که با او مشکل داریم تنها مسئول همهي مشکلات و رنجهای خودمان تلقی میکنیم.
اگر جلوی افکار مخرب و منفی را در ذهنمان نگیریم، ابتدا احساس منفی به یک فکر ناخودآگاه و از آنجا به یک رفتار واکنشی و مخرب تبديل میشود که شاید جبرانپذير نباشد. در چنین حالات هیجانی، معمولاً خود همین احساسات هستند که باعث عذاب درونی ما میشوند، نه شخصی که با او درگیری فکری داریم. در این شرایط، معمولاً به جای تمرکز روی معایب خودمان، كمبودها و نقاط ضعف آن فرد را به شكل اغراقآمیزی بزرگتر و بیشتر جلوه میدهیم، كه این یک نوع خودفریبی است.
اما واقعاً چه چیزی باعث خودفریبی در ما میشود و اجازه نمیدهد حقیقت را همانطور که هست، ببینیم؟
شاید همهي ما اين عبارت را شنيده باشیم: «شيطان مرا گول زد و به اين كار وادارم كرد». اما در واقع، اين پديده به شيوهي عملكرد مغز ما بستگي دارد. ما همواره به دنبال ارضاي تمايلات برآوردهنشده در خودمان هستيم و همين مکانیزم در ساختار مغز است، که موجب ميشود مثلاً احساس گرسنگي، تشنگی، يا ميل جنسي به ما دست دهد.
مغز مكانيزمي قوي دارد، كه بهخصوص براي تنازع بقا، يعني تلاش براي ادامهي حيات مادي كاربرد دارد. همين مكانيزم در مغز است که ما را به ارضاي تمايلات آنی وامي دارد.
به آن جزء از وجود، که ما را به پافشاري در ارضاي تمايلات آني و خودخواهانه وادار میکند و باعث میشود به حقوق دیگران تجاوز کنیم، اصطلاحاً نفس اماره (Imperious self) گفته میشود، که عامل بروز غرور، خشم، حسادت ،کینه و هیجانات منفی در ماست. تحت تأثير هيجانات شديد ايد، يا انگيزشهاي نفس اماره، عقل و اراده و قدرت تشخيص و تميز ما مختل ميشود. هيجانات عاطفي، ديدمان را نسبت به وقايع محدود ميكند و عملكردمان بيش از آنكه بر پايهي عقل باشد، بر پايهي غرايز است.
این نفس ميخواهد که ما فقط به فکر منافع شخصی خودمان باشیم و برخلاف اصول اخلاقی و معنوي صحیح عمل كنيم. نفس اماره در انسان مجموع افکار، نیات، امیال و رفتارهایی است که برای خود ما و دیگران مضر است. نفس اماره در روان هر انسان بهصورت یک انرژی منفی و مضر برای روح، بهطور پیوسته تولید میشود.
ما غالباً تحت امر نفس امارهي خودمان هستیم و وقتی با کسی مشکلی داریم، با انگیزهها و اغراض عجیب، و خصمانه، آن فرد را مقصر و متهم اصلی ماجرا قلمداد میکنیم و در حضور دیگران تهمتهای ناروایی را به آن شخص نسبت میدهیم و در هر فرصتی از او بدگویی میکنیم.
اگر شما ارادهاي قوي داشته باشيد، نفس امارهتان هم ارادهي قوي دارد. اگر شما باهوش باشيد، او هم بسيار باهوش است. اگر مبتكر هستيد، بدانيد كه او هم ابتكارهاي خاص خودش را دارد. اگر بخواهيد برای مبارزه با نفس اماره از اصول اخلاقي استفاده كنيد، او هم سعي ميكند همان اصول را بر عليه شما بهكار ببرد.
خلاصه اينكه هر يك از توانایيها و صفاتي كه در شما وجود دارند، صرفنظر از نحوهي پرورش آنها، ميتواند به عنوان يكي از ابزارهای بالقوهي نفس اماره هم عمل كند. از این نقطهنظر، ميتوانيم نفس اماره را قویترین دشمن خودمان بدانيم. بنابراین، شناخت نفس اماره اهمیت خاصی پیدا میکند. اما چگونه میشود خصوصیات نفس اماره را تشخیص داد؟ چگونه میتوانیم چهرههای مختلف او را در نیات، افکار و اعمالمان شناسایی کنیم؟
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی:
https://www.instagram.com/p/CTMaFNijQ7I/?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com
Mon, 30 Aug 2021 - 25min - 15 - 14- هوش عاطفی- قسمت دوم
توجه به عواطف و احساسات دیگران، جنبهي بلوغیافتهتری از رشد هوش عاطفی است، که منجر به درک عواطف و احساسات دیگران هم میشود و به آن هوش اجتماعی گفته میشود. اگر دیدگاه ما در مورد سایرین، همواره زیر ابر غلیظ تعصبات، عقدهها، نیازها و هوسهای خودمان پنهان بماند، هرگز نمیتوانیم سایرین را درک کنیم، یا به آنها احترام بگذاریم.
ما طبیعتاً اشتیاق چندانی نداریم به اتفاق غمانگیزی که برای دیگران پیش آمده، گوش كنیم. در چنین مواردی، برداشت اولیهي ما این است که خودمان به اندازهي کافی مشکلات داریم و ترجیح میدهیم گرفتاری دیگران ذهنمان را مشغول نکند. اما اگر روحیهی مهربانی را در خودمان پرورش بدهیم، در مورد درد و رنج دیگران بيشتر احساس مسئولیت ميكنيم و برای رهایی آنها از ناراحتیهایشان کوشش بیشتری به خرج میدهیم.
گوش كردن به حرفهاي ديگران همراه با توجه كافي نسبت به گفتههايشان، در تعاملات زندگی اجتماعی ما مهارت مهمی محسوب ميشود، كه مستلزم تمركز بالا و برخورداري از یکی دیگر از مهارتهای هوش عاطفي، یعنی هوش اجتماعی است. افرادی که از هوش اجتماعی بالایی برخوردارند، روابط عمیق و معناداری را با اطرافیانشان برقرار میکنند. آنها ميتوانند ضمن درک عواطف و احساسات دیگران، با آنها همدلی و همدردی کنند.
هوش عاطفی پیشنیاز هوش اجتماعی است. یعنی تا شما درک درستی از عواطف و احساسات خودتان نداشته باشید، بعید به نظر میرسد که بتوانید احساس و عواطف دیگران را درک و با آنها همدردی کنید.
طی تحقیقی که در دانشگاه پرینستون و در ارتباط با موضوع همدلی و همدردی انجام شد، به تعدادی از دانشجویان، متنی با عنوان «نوعدوستی» داده شد و به آنها گفته شد یک ساعت فرصت دارند تا آن متن را جهت ایراد سخنرانی در برابر حضاری که در سالن اجتماعات ساختمان مجاور منتظر هستند، آماده کنند.
همهي دانشجویان در اتاقی جمع شدند و در حال تمرین بودند. هر پانزده دقیقه، یک نفر از آنها برای ایراد سخنرانی به ساختمان مجاور میرفت. هیچیک از دانشجویان نمیدانستند که در واقع خودشان در حال گذراندن آزمونی عملی دربارهي گذشت و فداکاری بودند.
مسیر دانشجویان از مقابل دری میگذشت که در آنجا مردی بر زمین افتاده بود و از درد ناله ميكرد. اکثر دانشجويان از ترس اینکه مبادا دیر به سالن اجتماعات و سخنرانی برسند، بیآنکه کوچکترین توجهی به نالههای غمانگیز آن مرد نشان دهند، از جلوی او ميگذشتند.
ظاهراً یکی از عوامل مهمی که در گذشت و فداکاری نقش مهمی ایفا میکند، داشتن وقت کافی برای توجه کردن به دیگران است. دانشجویان هم در رابطه با نحوهي سخنرانیشان آنقدر دغدغهي فکری داشتند، که نميخواستند یا نمیتوانستند به مردي كه روی زمین افتاده بود توجه نشان دهند. ظاهراً حتی مطالعهي مقالهي نوعدوستی، آن هم درست دقایقی قبل از دیدن حال آن مرد، کمک زیادی در برانگیختن احساس همدردی در دانشجویان نکرده بود.
برای داشتن انگيزه براي همدردی با دیگران، بايد اول خودمان درک درستی از مشکلات دیگران داشته باشیم، تا از نظر عاطفی بتوانيم با آن موضوع ارتباط برقرار کنیم.
ما در توجه نشان دادن نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافمان وجود دارد، از نظر توانایی، تمایل و علاقه، با یکدیگر متفاوت هستیم. امروزه، همهي ما چنان غرق در مسائل و مشغلههای فکری خودمان هستیم، که تمایل و توجه چنداني نسبت به کمک كردن به دیگران نداریم.
موضوع بسیار ساده است. توجه کردن، امکان برقراری رابطهي عاطفی را فراهم میکند و در واقع بدون توجه به مسائل و مشکلات دیگران، همدلی و همدردی هم معنایی پیدا نمیکند.
ما زمانی ميتوانيم با شخصي كه در يك موقعيت پرچالش قرار دارد همدردی كنيم، كه از چشم همان فرد به چالشهايش نگاه كنيم و این در صورتی امکانپذير است که بتوانیم خودمان را بهجاي او و در همان موقعیت بگذاریم. تنها به اين وسيله است كه ميتوانيم ذهنيت عاطفي و هيجاني آن شخص را در حد امكان درك کنیم و تشخيص دهيم.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی
https://www.instagram.com/p/CSmLFbXDjBj/?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 16 Aug 2021 - 21min - 14 - 13- هوش عاطفی- قسمت اول
عواطف و هیجانات، واکنش اولیهي سریع و بدون تأمل، در پاسخ به مسائل و پیشامد های روزمره هستند.
در واقع، عواطف و هیجانات، بروزات بیرونی احساسات، و افکار ناخودآگاه درونی ما نسبت به پیشامدهای روزمره زندگی هستند.
ما اکثر اوقات با فیلتر های ذهنی خودمان شاخ و برگ های نادرستی به پیشامدهایی که در زندگی برای مان رخ می هد می دهیم و ذهنا آن را تحریف می کنیم و تصور می کنیم که به شخصیت ما توهین شده و یا منافع مان به خطر افتاده است.
و از آن جایی که غالبا تحلیل عقلانی و منطقی از این پیشامدها و وقایع نداریم، بیشتر تحت تاثیر افکار و احساسات ناخودآگاه درونی مان، واکنشی و هیجانی عمل می کنیم.
آن چیزی که ما را به سوی ادراک و تحلیل غلط سوق می دهد، تا حدود زیادی تابع پیش فرض ها، حدسیات، تصورات، تفسیرها، و فرا فکنی هایی است که بطور ذهنی انجام می دهیم.
در واقع این خود مشکلات و پیشامدهای به ظاهر ناهنجار نیستند که موجب رفتار هیجانی در ما می شوند، بلکه این برداشت و نوع نگاه خود ما به آن پیشامد است که موجب رفتار واکنشی در ما می شود.
هیجانات منفی، ابتدا با یک احساس درونی نسبت به یک پیشامد یا محرک بیرونی آغاز می شوند، سپس با افكار ناخودآگاه و عموماً غیرمنصفانه و نامعقولی که ما نسبت به آن محرک داریم، تعبیر وتفسیر می شوند و در نهایت بشکل رفتاری واکنشی و هیجانی بروز می کنند.
ممکن است ما هم در واکنش به موقعیت های دشوار زندگی، مانند از دست دادن شغل یا ازدواج ناموفق، احساسات و هیجانات منفی مثل، عصبانیت، دلسردی، افسردگی، بدبینی، ندامت شدید، ترس و حسادت را تجربه کرده باشیم.
يكي از روش هاي موثر جهت شناسایی احساسات، افكار، هیجانات دروني، گفتگوي دروني با خود است.
يعني با خودتان به گفتگو بنشينيد، درست مثل این است که شما بعنوان يك شخص بی طرف و شخص سوم، بدون تعصب، و سوگیری در مقابل افکار خودتان نشسته اید و داريد کل ماجرایی را که موجب آشفتگی و رفتار هیجانی در شما شده را درونا مرور و منصفانه قضاوت می کنید، به این فرآیند، در خود فرو رفتن هم گفته می شود.
ما واقعا با فکرمان، اعمال مان را هدایت می کنیم. با یک فکر می توانیم به هدف مان برسیم و با فکری دیگر می توانیم راه رسیدن به هدف را مسدود کنیم.
ما می توانیم تفکر منفی خودمان را، کنار بزنیم و یا کلا تغییر بدهیم. از این رو ما قادر هستیم افكار خودمان را انتخاب كنيم.
لازمه این کار این است که یاد بگیریم چگونه افكار و هیجانات منفی را در خودمان شناسایی کنیم و آن ها را تغيير دهيم .اگر بتوانیم ارزیابی بی طرفانه و معقولی از خودمان داشته باشیم، آن وقت همه چيز تغيير خواهد كرد.
چنین ارزیابی ما را متوجه می کند کرد که قضاوتهای ما، غالباً از موضع تعصب و حب و بغض هستند و بستگی به حالات روانی ما دارند .
و پیشداوریهای مداوم، ما را به مخالفت کردن با افرادی وامیدارند که تصور می کنیم سد راهمان قرار گرفتند.
آن وقت متوجه خواهیم شد که به چه آسانی سبب آزار سایرین و درد و رنج در آنها میشویم.
دانيل گلمن، روانشناس و نويسنده ي معاصر، در كتاب پر فروش "هوش عاطفي" معتقد است، کسی که از هوش عاطفی خوبی برخوردار است، قادر است، احساسات، افکار و هیجانات منفی و گمراه کننده خودش را شناسایی، کنترل و مدیریت کند.
از نظر گلمن، چنین فردی، قادر است قبل از هر چیز احساسات و هیجانات خودش را درست درک کند و آن ها را به درستی توصیف و تفسیرنماید.
و بر اساس شناختی که از خودش دارد می تواند با نگاه بی طرفانه، افکار و احساسات خودش را در باره پیشامدی که در حال وقوع است، نقد و تجزیه و تحلیل کند .از این طریق علت و منشاء بروز این عواطف و هیجانات و در نهایت، رفتار واکنشی خودش را پیدا می کند.
این خودشناسی کمک می کند تا در موقعیت های مشابه آتی، به طور موثرتری این عواطف و هیجانات را مهار،کنترل و مدیریت کند.
اینستاگرام در جستجوی هوش اخلاقی:
https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 02 Aug 2021 - 23min - 13 - 12- هوش
اگر سئوال بشود هوشمندترین انسان در تاریخ بشریت چه کسی است؟ به احتمال زیاد به یاد كساني مانند آلبرت اينشتين، استیفن هاوکینگ، نیوتن یا لئوناردو داوینچی میافتيم. اما مطمئناً كسي نام ویلیام جیمز سایدیس را به خاطر نميآورد.
هنگامی که در تاریخ اول آوریل ۱۸۹۸ «ویلیام جیمز سایدیس» در شهر نیویورک متولد شد، آیندهاش در همان گهوارهاش رقم خورد.
ویلیام در يكسالگي سواد خواندن و نوشتن داشت، در هجدهماهگی کتاب و روزنامه ميخواند، تحصیلات ابتدایی را ظرف هفت ماه و تحصیلات دبیرستان را طي سه ماه گذراند.
او در هشتسالگی ميتوانست به هشت زبان رایج دنیا صحبت کند و یکی از کارهای مشهورش اختراع زبان Vender good بود. ویلیام در سن يازدهسالگی وارد دانشگاه هاروارد شد. در آن زمان او صاحب یکی از بالاترین آیکیوها (ضریب هوشی) دنیا بود.
ضریب هوشی افرادی با هوش متوسط، یعنی اکثر افراد، عددی بین 90 - 109 است. اگر ضریب هوشی فردی بیش از 140 باشد، نشانهي وجود نبوغ در اوست. ضریب هوشی اينشتين عددی بین 180 تا 200 و استیون هاوكینگ عددی معادل 160 بود. کارشناسان متخصص هوش، از طریق مهندسی معکوس، ضریب هوشی لئوناردو داوینچی را 180 و آيزاک نیوتون را معادل 190 تخمین زدهاند. شاید تعجب کنید اگر بدانید که ضریب هوشی ویلیام جیمز، عددی بین 250 - 300 بوده است.
ویلیام جیمز سايديس توانست در تمام آزمونهای هوشیاي که از او گرفتند، تقریباً نمرهی کامل را به دست بياورد. با این حساب، او از نظر آیکیو یا ضریب هوشی، در تاریخ بشر، فردی استثنایی بوده است.
البته شاید نتوانيم ویلیام جیمز را باهوشترین فرد تاریخ بشر بنامیم، چون در زمان نوابغ گذشته، چیزی به نام تست هوش وجود نداشته است. اما از سال 1900، يعني زمانی که اولین تستهای هوش استاندارد به وجود آمد تاكنون، بالاترین میزان ضریب هوشی رسماً به نام او ثبت شده است. او تنها کسی بود که توانست نظریهي نسبیت عام اينشتین را بهطور كامل اثبات کند.
هوش يكي از جذابترين و جالب توجهترين فرآيندهاي رواني است، كه جلوههاي آن در موجودات مختلف، به ميزان متفاوت ديده ميشود. واژهي «هوش» كيفيت پديدهاي را بيان ميكند كه انتزاعي و غيرقابل رؤيت است و به علت داشتن چنين ويژگياي، طبيعتاً تعريفش هم قدری مشكل است.
اگرچه از آغاز تمدن تاكنون، انسان دربارهي ماهيت هوش و اهميت آن، بسيار تعمق كرده است، اما مطالعهي علمي هوش، عملاً از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده است.
در سال 1900 در پاريس، تعدادی از بچههای دورهي ابتدایی در انجام تکالیف مدرسهشان مشکل داشتند. والدین این بچهها، به روانشناس جوان و بااستعدادی به نام آلفرد بینه مراجعه کردند، به اين اميد كه او علت مشکل این بچهها را بررسی كند و بتواند چاره و تدبیری برای این مشکل پیدا کند.
آلفرد در مدت زمان کوتاهي توانست براي اندازهگیری هوش این بچهها تستي طراحي كند. او از طریق آن تست هوش، توانست سن ذهنی بچهها را اندازهگیری کند. سپس این سن ذهنی را بر سن تقویمی آن ها تقسیم کرد و حاصل این تقسیم را در عدد 100 ضرب کرد و نام این حاصل ضرب را «ضریب هوشی»، یا (Intelligence Quotient)، یا بهاختصار IQ گذاشت.
با این روش محاسبه، تقریباً دوسوم جمعیت جهان دارای ضریب هوشی یا آیکیوی بین 85 - 115 هستند و حدود 5/2 درصد از افراد دارای ضریب هوشی بالاتر از 130 و 5/2 درصد هم پائینتر از 70 هستند.
حالا دیگر به نظر میآمد که هوش هم مثل وزن کمّی و قابل اندازهگیری است. البته بعدها تدریجاً این روش اندازهگیری، پیچیدهتر شد و به عنوان یک ابزار علمی برای اندازهگیری هوش تحصیلی افراد هم در نظر گرفته شد.
اما در زمان آلفرد بینه تصور می شد هر انسان با ظرفیت مغزی ثابتی به دنیا می آید و توانایی او برای استدلال و حل مسائل ثابت است.
در آن زمان روانشناسان بر این باور بودند که عوامل ژنتیک در تعیین هوش افراد نقش اصلی را ایفا می کنند و عوامل محیطی و فرهنگی، از جمله آموزش و پرورش، نقش فرعی دارند.
اما امروزه همه می دانند که هوش دیگر پدیده ای نیست که صرفا از طریق ارث به ما برسد، بلکه انسان ها آمیزه ی پیچیده ای از هوش ها و استعداد های مختلف هستند که می شود آن ها را از طریق آموزش و پرورش شکوفا کرد.
ویدئویی از اجرای اسطوره ویولون به همراهی استفان گرایلی
https://www.instagram.com/p/CRgBIp7LPyB/?utm_medium=copy_link
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 19 Jul 2021 - 30min - 12 - 11- معنویت
طي چند قرن اخیر، شناخت از معنویت چندان پیشرفتی نداشته است. حال آنکه در همین مدت، تواناییهاي ذهنی انسان بهشكل قابلملاحظهای رشد كرده است و امروزه دیگر کسی راضي نميشود به معنویت، به روشی که قرنها پیش به آن عمل میشده و در واقع منطبق با روحیهي مردمان آن زمان بوده، عمل كند.
اما برداشت دنیای امروز از واژهی «معنویت» چیست؟
در دنیای امروز معنویت یعنی همهچیز و هر چیز، از ترک دنیا و اعتکاف در خانقاهها گرفته، تا کارگاه یوگا، صوفیگری، بودیسم تبتی، تصوف مسیحی یا اسلامی، نقاشی یک تابلو، نجوم و رمل و اسطرلاب و خیلی چیزهای دیگر. در کتابفروشیها هم وقتی به قسمت «معنویات» مراجعه میکنیم، همه نوع مطلب میبینیم:
کتابهای کلاسیک عرفانی و معنویت سنتی، معنویت رمانتیک، سرگذشتهای قبیلهای کاستاندا، اعمال ماوراءطبیعی و پارانورمال مانند فکرخواني و تلهپاتی، انرژیدرمانی، روشهای خودآموز، فلسفهي ذِن، روانشناسی رشد شخصی، اعمال محیرالعقول و خارقالعاده، معجزه و کشف و کرامات و ...
هدف از طرح بحث «سوپرمارکت اعتقادات»، نشان دادن تنوع سلیقهی افراد و همچنین هشدار در مقابل انحرافاتی است که فرقهها در این ایام سبب شدهاند.
بدیهی است که جریان فکر میتواند ما را به هر طرف سوق بدهد. اما باید بفهمیم از چه صحبت میکنیم و به دنبال چه چیز هستیم.
تصویری که امروزه از معنویت متداول است، بیشتر بر هنرنماییهای مُحیرالعقول و پدیدههای فراعادی، یا حتا تجارتی پُرسود استوار است که همهمان از سوءاستفادهها و انحرافات آن باخبریم. و هرگاه موضوع معنویت به میان میآید، بیشتر جنبههای احساسی، نمایشی و فراعادی، یا حتا جنبهی مُسکنبودن و آرامبخش بودن آن به ذهن متبادر میشوند. با این وجود، این حالات را واقعاً نمیتوان معنویت دانست، چرا که نهتنها عقل سلیم را رشد نمیدهند، بلکه ممکن است به آن و از آنجا به روح صدمات فراوانی بزنند.
امروز فلاسفهی محبوب عامهي مردم در جستجوی ارائهي معنویاتی غیرمتعصب، بیتفاوت نسبت به خدا، یا حتی بيخدا هستند و تنها حضوری مطلق را قبول دارند.
دو قرن پیش، فرهنگ لغت معنویات را آنچه به طبیعتِ روح و زندگی درونی انسان مربوط میشود معرفی میکرد. و عرفان را هم به معنای علم خودشناسی برای نیل به خداشناسی تعریف میکرد. در گذشته، استادان عرفان، ریاضتهای جسمانی و کنارهگیری از اجتماع را توصیه میکردند، چون در آن زمان، آن نوع ریاضت و انزوا مؤثرترین راه مبارزه با نفس بود.
در گذشته، روشهای پُرکاربردْ در نزد عرفا گوشهنشینی، ریاضتهای جسمانی یا کُشتن نفس بود.
بر اثر ریاضتهای شاق، جسم ضعیف شده و امیال و انگیزشهای نفس سرکوب می شوند، و با سرکوبِ انگیزشها و امیالِ طبیعیِ جسم- روان، جسم در حالتِ رِخوَت قرار می گیرد:
جسم چنان ضعیف میشود که رَمَق ندارد تا خواستهای داشته باشد. با این حال، انگیزشها و امیال نفس مهار نشدهاند و به محض متوقف کردنِ ریاضت، یا مواجه شدن با محرکی، جسم دوباره قدرت میگیرد و انگیزشها و امیالاش، بهخصوص، انگیزشها و امیال نفس اماره دوباره با قدرت و با خطری بیش از گذشته بازمیگردند.
سرکوبِ نابهجای انگیزشها و امیالِ طبیعی و مشروع جسم- روان، مانند انگیزشها و امیال طبیعیِ جنسی و مشروع، با اولین وسوسهی جدی، دوباره سرکشانه بازمیگردد و کنترل عقل عادی و ارادهاش را خواهد گرفت تا او را به انجام آنچه که میخواهد وادار کند.
اما در این زمان که شرایط اجتماعی به نحو شگفتانگیزی دگرگون شده است، توسل به ریاضتهای جسمانی و زندگی در انزوا، دیگر نه مقدور است و نه کارساز.
لذا عرفای امروز، براساس شرایط جدید اجتماع و با توجه به دگرگونیهایی که در روابط انسانها پدید آمده، ریاضت فکری را جایگزین ریاضتهای جسمانی کردند.
چنین معنویتی، حضور در اجتماع را مناسبترین مکان برای رشد روحی می داند. از این رو اجتماع، مشابه آزمایشگاهی است که از طریق زندگی در آن و تعامل با دیگران، نقاط قوت و ضعف بعد ناپیدای وجود یا خود واقعی را بهتر میتوانیم بشناسیم و آن را به پختگی برسانیم.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 19 Jul 2021 - 37min - 10 - 10- اعترافات من
لئو تولستوي از طلایهداران ادبیات جهان است. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند ستونهای ادبیات غرب را تولستوی، «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته» تشکیل میدهند.
تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در جنوب مسکو و در خانوادهای اشرافی متولد شد. او پدر و مادرش را در کودکی از دست داد و بعد از آن سرپرستیاش به خویشاوندان سپرده شد. در کودکی معلم خصوصی داشت و آموزشهای اولیه را در خانه دید.
تولستوی تا پنجاه سالگی در کمال حشمت و آسودگی و خوشبختی زندگی کرد. وجود همسری مهربان و فرزندان خوب، ثروت زیاد، احترام اجتماعی، و شهرت بالا در روسیه، همه و همه از هر طرف راحتی و آسودگی برای وی و خانواده اش به ارمغان آورده بود.
تا این که به یکباره حادثه عجیبی در زندگی وی تحولی عمیق در شخصیت او به وجود آورد. در اوج خوشبختی، به یکباره افکاری به درونش راه پیدا کرد که ذهن وی را مشوش ساخت و او قادر به بیرون انداختن آن افکار نبود. او دچار بحران معنوی عمیقی شده بود.
این افکار به طور روشن ناظر بر معنای زندگی بود: چرا چنین زندگی می کنی؟ سرانجام این زندگی چه خواهد شد؟
تولسنوی در کتاب اعترافات من نوشت: "ناگهان زندگی من به پایان رسید ... دیگر آرزویی نداشتم. من می دانستم که هیچ چیز مورد نظر نیست. حقیقت این است که زندگی مزخرف است. به ورطه رسیده بودم و دیدم که در مقابل من چیزی جز مرگ وجود ندارد. من، یک انسان سالم و خوشبخت ، احساس کردم که دیگر نمی توانم زندگی کنم.
او در جست و جوی یافتن جوابی برای یافتن حقیقت و معنای زندگی، اول به علم روی آورد ولی فهمید علم به جای شناخت و پاسخ به سؤالات، آن را دور می زند، سؤال های خود را مطرح می کند و بعد به آن سوال ها پاسخ می دهد.
او همه رشته های علمی را بررسی کرد و نه تنها به نتیجه ایی نرسید بلکه دریافت که همه ی کسانی که در جستجوی کشف حقیقت به تحقیقات علمی پرداخته اند نیز چیزی نیافته اند و همه آنها در ورطه نا امیدی سرگردان مانده اند.
او بیشتر از هر چیز، علم را ناتوان در روشن ساختن مفاهیم نامتناهی یافت و فهمید علم، سؤالات و پاسخ هایش را به مفاهیم متناهی تبدیل می کند.
تولستوی سپس رو به فلسفه کرد ولی خود را به همان میزان تخریب شده دید. او به جای دریافت پاسخ، همان سؤال را با ساختاری پیچیده در فلسفه یافت و از ناتوانی علم و فلسفه در ارائه ی پاسخی واقعی به علت وجودی انسان و درک معنای زندگی عمیقاً آزرده خاطر شد.
او که نزدیک بود خودکشی کند، آخرین چنگ خود را به مذاهب بزرگ جهان و سنت های کهن زد تا جواب هایش را در ارتباط با پرسش کهن معنای زندگی پیدا کند.
او در كتاب اعتراف می نویسد: ذهن ناتوان و پیر من امیدوار بود که با ایمان به رستگاری برسد و راه نجاتی بیابد. باید با دقت و توجه کامل به بررسی و تحقیق ادامه می دادم تا حقیقت را در یابم.
من به مطالعه و بررسی نوشته ها و آداب دینی روی آوردم، کاری که از آن وحشت داشتم. در گذشته می گفتم که همه آموزش های دینی دروغ است، و شک نداشتم که دروغ هایی در آیین های مذهبی وجود داشت که همه آن از کلیسا سر چشمه می گرفت.
در واقع دروغ و حقیقت در آداب و رسوم مقدس و در کتاب انجیل در هم آمیخته بود. پس باید کشف می کردم که کدام راست و کدام نادرست است. باید آن ها را از هم تشخیص داده و جدا می کردم.
اختلاف بین همه این مذاهب باعث سر در گمی در من شده بود.
وقتی عقاید آنان با هم در چنین تناقض آشکاری است یعنی هیچکدام از این مذاهب به حقیقتی که سرچشمه ایمانشاشان است دست نیافته اند.
"جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند"
حقیقت چیز دیگری است، باید توضیحی برای آن پیدا می کردم. ایمان داشتم که حقیقتی وجود دارد و باید در جستجوی آن باشم.
تولستوی که پاسخ به علت وجودی خودش در زندگی را در علم و فلسفه و مذهب نیافته بود در تلاش نهایی برای یافتن پاسخ خود، به معنویات رو آورد.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
بخشی از فیلمهای کمتر دیده شده از لئو تولستوی را میتوانید در پیج اینستاگرامی زیر مشاهده کنید
@ethicalintelligence
Mon, 21 Jun 2021 - 27min - 9 - 9- روح
روح چیست و کجاست؟ آیا قابل اندازه گیری و لمس کردن است؟ آیا قابل بازآفرینی است؟آیا تجربه های نزدیک به مرگ، زندگی های متوالی، فعالیت های غیرقابل توضیح مغز نشان دهنده وجود روح هستند؟
امروزه دانشمندان بر آن شده اند تا پاسخ این سئوالات را با کمک گرفتن از دانش و فناوری مدرن بدست بیاورند ودرک جدیدی از مقوله روح کسب کنند تا شاید بتوانند رمز معمای روح را باز کنند.
در طول چهارصد سال گذشته كه پيشرفت روش هاي علمي فقط مبتني به قلمرو مادي بوده، مشكل بزرگي به وجود آمده است، جهان، در ازاي استفاده از دستاوردهاي تمدن غرب، بهاي گزافي پرداخته و آن بي توجهي به اساسي ترين بخش هستي، يعني آگاهي يا روح انسان است.
در چنين جهان بيني اي در حال حاضرجايي براي مفاهيمي از قبيل روح، وجود ندارد.
اگر چه دانشمندان علم نورلوژی و روانشناسی، اخیرا به موضوعات تجربه ي نزديك به مرگ، زندگي پس از مرگ جسم، و بازگشت مجدد روح به زندگي یا زندگي هاي متوالي، كه مستقیما به پدیده آگاهی یا روح ارتباط دارد توجه نشان داده اند، اما چون اثبات این پدیده ها در حال حاضر از طريق ابزارهاي علمي موجود مقدور نيست، تصور مي شود كه اين مفاهيم واقعي و علمي نيستند.
اما اگر خوب در اين باره فكر كنيم، متوجه خواهيم شد كه ابعاد ديگري از واقعيت وجود دارند كه نمي توانيم به وسيله ي حواس پنچ گانه ي خود آنها را دريافت كنيم.
امواج الكترو مغناطيس، نمونه ي كاملي از اين مسئله محسوب مي شوند، اعم از اينكه كسي آنها را باور داشته باشد يا نه، این امواج هميشه وجود داشته اند.
همه ي اكتشافات علمي كه در طول قرن ها موفق به انجامشان شده ايم، هميشه از قبل وجود داشته اند. ولي هزاران سال طول كشيده تا ما آنها را كشف كنيم.
واژه ی "روح" در جوامع امروزی محتوایی عمدتا مذهبی و نادقیق کسب کرده است. ولی در روزگار افلاطون و ارسطو در یونان باستان، روح که در آن زمان روان خوانده می شد، معنایی بسیار دقیق تر و خاص تر داشت.
روان، از نظر فلاسفه یونان باستان، در برگیرنده ی کل مسایل مربوط به انسان بود. از جمله چیزی که به او جان بخشیده بود، چیزی که هویتش را شکل می داد و آنچه که به اخلاقیاتش منتهی می شد.
امروزه بسیاری واژه روان را با ذهن یکی می دانند و روح را موجودیتی مبهم، اسرار آمیز و حتی مذهبی می شناسند، در حالی که در حقیقت معنای واقعی روان، در ارتباط با روح یا خود است.
بررسی دربارۀ روح يا آگاهی، به اکتشاف پدیدۀ الکترومغناطیس در قرن نوزدهم یا مکانیک کوانتوم در قرن بیستم شباهت دارد، که به وسیلۀ هیچیک از اصول شناخته شدۀ قبلی قابل توجیه نبودند.
اما حقیقت خود روح چيست؟
پروفسور بهرام الهی، استاد برجستۀ جراحی و آناتومی، که تحقيقات وسيعي در زمينه آگاهي و ماهيت آن انجام داده است، چنین بیان کرده است :
ماهيت روح ناشناختني است، اما انسان مي تواند با درك اثرات قواي آن، پي به موثر ببرد.
وجودی که آن را روح مینامیم، وجودي علمي و نوعي ماده است، هر چند لطيف تر از آن است كه با ابزار علمي امروز سنجيده شود.
روح از مادۀ بسیار لطیفی ساخته شده كه به مفهوم امواج الکترو مغناطیس شباهت دارد که قادر به حمل صداها و تصاویر است، و قوانین، اصول و قواعد دقیقی بر آن حاکم است.
روح انسان تماما از جنس یک واحد آگاهي است که قابل تربیت و تحول پذیر است.
از نقطه نظر پرفسور الهي، ، افكار و تصميمات، در روح ما شكل مي گيرند و از طريق مغز جلوه مي كنند.
با این تعریف، روح، منشاء خرد، فكر، عقل، اراده، نداي وجدان و ايمان در انسان است.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید:
ethical.podcast@gmail.com
فیلم مستند علمی از تجربه بازگشت روح
داستان واقعی جیمز لینگر، پسر ۲ سالهای که زندگی قبلیاش (خلبان هواپیمای جنگی در جنگ جهانی دوم) را بخاطر آورد.
میتوانید در صفحه اینستاگرام تماشا کنید.
@ethicalintelligence
Mon, 07 Jun 2021 - 38min - 8 - 8- زندگیهای متوالی
دکتر برایان وایس، به هنگام درمان و درحین هیپنوتیزم کاترین، به طور اتفاقی، با یکی از زندگی های گذشته او مواجه شد. دکتر وایس در ابتدا در مورد صحت این موضوع تردید داشت. او نسبت به نظريهي زندگي پس از مرگ، بازگشت مجدد روح به جسم، تجربيات خارج شدن روح از جسم و پديدهاي مربوط به آن، بسيار شكاك و بدبين بود. بخش منطقي او ميانديشيد، ممكن است اين خاطرات، خيالات و توهمات ذهن كاترين باشند و در عمل او نخواهد توانست هيچ يك از تجسمات او را ثابت كند. او ضمن هیپنوتیزم متوجه شد که کاترین در مورد اتفاقاتی که چند قرن پیش رخ داده، جزئیات حیرت انگیزی را بیان میکند و در عین حال به تدریج با شرح این حوادث بهبود مییابد. دكتر وایس، طي يك دورهي چهارماههي خوابدرماني، موفق شد خاطرات بيست و سه تا از زندگيهاي گذشتهي كاترين را كه در ضمير ناخودآگاه روحياش ذخيره شده بودند، در ذهن خودآگاهاش فرا بخواند. خاطراتي كه منشأ ترسها و هراسهاي او در اين زندگي بودند و دكتر وايس طي دو سال، مطابق با روشهاي مرسوم روانكاوي، در سطح روان كاترين، به دنبال ريشه هاي آن اختلالات میگشت، اما علت آن را در بخش عميقتر وجود او، يعني در ضمير ناخودآگاه روحی اش يافت. دكتر وایس ميخواست بداند، آيا توضيح ديگري هم براي خاطرات زندگيهاي گذشتهي كاترين وجود دارد؟ آيا ممكن بود اين خاطرات از طريق ژنها به او منتقل شده باشند؟ اين امكان از نظر علمي بعيد بود. خاطرات انتقالي وراثت، نيازمند كانالهاي قطعنشدهي موضوعات موروثي و انتقال ژن از نسلي به نسل ديگر است. كاترين در سراسر كرهي زمين و از زمانهاي كهن تا به آن روز، هشتاد و شش بار زندگي را تجربه كرده بود و خط وراثت و ژنتيكي او دائما قطع شده بود. كاترين كه طي سالها به واسطهي ترسهايش عذاب كشيده بود، سرانجام پس از آن دورهي چهارماههي هيپونوتراپي، ديگر از لحاظ عاطفي درمان شده بود و احساس رهايي ميكرد و كيفيت زندگي و روابطش بهشكل مشهودي ارتقاء يافته بود. دکتر وایس متوجه شد که این مطالب نمیتوانند زاییده تصورات بیمار باشند و از این رو تصمیم گرفت در این زمینه به تحقیق بپردازد. او به دنبال این تجربه، طی ۳۰ سال بعد و از طریق روش هیپنوتیزمتوانست اطلاعات زیادی را، به ویژه در مورد وضعیت روح بین دو زندگی و علل بازگشت دوباره آن به زندگی زمینی جمع آوری کند. دکتر وایس، توانست علاوه بر مفاهيم سنتي و متداول روانپزشكي، که معطوف بر در مان اختلالات در سطح روان بیماران بود، منشاء اختلالات اساسی و اصلی بیماران را در سطح عمیق تر وجود، یعنی در ناخودآگاه روحي و در خاطرات زندگی های گذشته آنها بیابد و از این طریق وارد مرحلهي جديد و پرمعناتري از حرفهي خودش شود. دگرگونی دکتر وایس به عنوان یک روانپزشک و دانشمند مطرح، از شکگرایی به اعتقاد به زندگیهای متوالی و ایمان آوردنش به معنویت، تأثیر بزرگی بر دنیای علمی گذاشته است. از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید ethical.podcast@gmail.com میتوانید از طریق لینک زیر تجربه واقعی دکتر برایان وایس رو ببینید: https://www.instagram.com/p/CPOJQB_jaYk/?utm_medium=copy_link ویدئوی مصاحبه با دکتر مایکل نیوتن، نویسنده کتابهای سفر روح، سرنوشت روح و زندگی در میان زندگیها https://www.youtube.com/watch?v=yrBxdmf7mjM
Tue, 08 Jun 2021 - 37min - 7 - 7- تجربه نزدیک به مرگ
تجربهي نزديك مرگ يا (NDE)، امروزه بهطور قابلتوجهی در کتابها، جراید و حتی مجلات علمی، بهخصوص روانپزشکی، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته و سئوال هایی را در ذهن هر یک از ما ایجاد می کند که نیاز به جواب های منطقی دارد.
واقعاً تجربهي نزديك مرگ را چگونه ميشود تعبیر و تفسير کرد؟
سؤالي كه برای بسياري از دانشمندان، خصوصاً دانشمندان عصبشناس مطرح است، اين است كه:
آيا آگاهی انسان به «چیزی» غير از جسم و مغز بستگي دارد؟
اين همان سئوالي است كه در اولین اپيزود و در مورد حادثه ايي كه براي آقاي فنيس گيج رخ داده بود مطرح كرديم.
در دههي ۱۹۶۰، پزشکان توانستند با استفاده از روشي، بیمارانی را که دچار ایست قلبی شده بودند، دوباره به زندگی بازگردانند. بیمارانی که پيش از آن محكوم به مردن بودند، حالا ميتوانستند دوباره به دنياي زندهها برگردند.
اما واقعیتی که خود محققان هم از آن بیخبر بودند این بود که، آنها به کمک این روش نجاتبخش، این امکان را برای گروهی فراهم آوردند که احوالات سفر بین دو دنیا را تجربه کنند. کسانی که توانسته بودند به آن طرف پرده نگاهی اجمالی بیندازند و دوباره به این دنیا برگردند و سرگذشتشان را بازگو کنند. امروزه تعداد این افراد از مرز یک میلیون نفر فراتر رفته است.
با اینکه قدمت تجربهي نزديك مرگ (NDE) به قدمت وجود بشر در تاریخ ميرسد، ولی این معماي حل نشده در طول تاریخ، اخیرا مورد توجه جامعه علمی قرار گرفته است.
يكي از قديميترين موارد مستند در رابطه با تجربهي نزديك مرگ، در كتاب جمهوري افلاطون و به داستان يك سرباز مربوط ميشود.
سرباز در جنگ مجروح ميشود و او را كشته در نظر ميگيرند و طبق رسم آن زمان، جسمش را براي سوزندان روي سكوي ويژهاي قرار ميدهند. اما درست قبل از روشن كردن آتش، آثار زندگي در او ظاهر ميشود و آنچه را بر او گذشته بود، بازگو ميكند. او چگونگي رفتنش به قلمروي ماوراي زمين را تعريف ميكند. جاي زيبايي كه كردارهاي نيك و بد ارواح در دورهي اقامتشان روي كرهي زمين، داوري و ارزيابي ميشوند.
اين سرگذشتي بود كه افلاطون آن را بسيار مهم و در خور توجه تلقي ميكرد. افلاطون در میان سایر شهرت هایش، پدر مقوله ی تجربه نزدیک به مرگ در جهان غرب هم تلقی می شود، او بر اين باور بود كه ما از جايگاهي وراي اينجا به اين دنيا ميآييم.
همان جايگاهي كه سرباز هنگام تجربهي نزديك مرگ مشاهده كرده بود. علاوه بر آن، افلاطون عقيده داشت كه اگر به عمق درون خودمان فرو برويم، ميتوانيم خاطرات حضورمان در عالم معنا را دوباره به ياد بياوريم و اگر به چنین خاطراتی اعتماد کنیم و به آنها توجه داشته باشیم، نگرش تزلزل ناپذیری نسبت به عالم معنا به دست خواهم آورد.
ويمیتوانید قسمتی از مستند نجات یافتن از مرگ را در لینک زیر مشاهده کنید
https://www.instagram.com/p/COsLfEVjnik/?igshid=1u3q59egjvkb9
Mon, 10 May 2021 - 35min - 6 - 6- انسان در جستجوی معنا
ويكتور فرانكل، قبل از شروع جنگ جهاني دوم، زماني كه فقط ۱۶ سال داشت، مکاتباتش را با زيگموند فروید آغاز کرد و یکی از دست نوشتههایش را در حیطه روانکاوی برای او فرستاد که این دست نوشته سه سال بعد در نشریه بینالمللی روانکاوی چاپ شد.
فرانكل بعدها در سال 1930 دكتراي پزشكي و دكتراي فلسفه اش را از دانشگاه وين اخذ كرد. طي جنگ جهاني دوم سه سال را در اردوگاه هاي كار اجباري نازي ها سپري كرد.
او بعد از جنگ و آزاد شدن از اسارت، مکتب روانشناسی لوگوتراپی یا معنا درمانی را بنا نهاد كه امروز یکی از مکاتب مطرح روانشناسی در جهان است.
ﻟﻮﮔﻮﺗﺮاﭘﯽ يا معنا درماني در ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺑﺎ رواﻧﮑﺎوي، روﺷﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ شخص ﺗﻮﺟﻪ دارد و توجه خود را بيشتر ﺑﻪ آﯾﻨﺪه بيمار يعني، وﻇﯿﻔﻪ، ﻣﺴﻮوﻟﯿﺖ و ﻣﻌﻨﯽ و ﻫﺪﻓﯽ كه شخص ﺑﺎﯾﺪ در زﻧﺪﮔﯽ آﺗﯽ ﺧﻮد دنبال كند، معطوف مي كند.
فروید روان نژندی و بيماري رواني را حاصل سرکوبی کششهای غریزی خصوصا مسايل جنسي میدانست.
اما فرانكل معتقد بود، فرويد تنها ناخودآگاه غريزي انسان را ديد، و با تنزل "خود " در انسان به يك فرآورده مغزي صرف، و ناديده گرفتن بعد روحي در ناخودآگاه، انسان را تا حد يك ماشين واره در يك دستگاه رواني تقليل داد.
فرانکل انسان بودن را «آگاه بودن» و «مسئول بودن» و در جستجوی معنایی برای زندگی بودن میدانست، از اين رو، فرانكل واژه هستی نژندي را در مورد اختلال عاطفی ابداع کرد و اختلال عاطفی را حاصل عدم توانایی فرد در یافتن معنا برای زندگی میدانست.
به نظر فرانکل، در آدمی انگیزهای بنیادی وجود دارد و آن اراده معطوف به معنا است و اگر تلاش انسان درتحقق معناي زندگي بي نتيجه بماند، براي گريز از زجر ناشي از اين خلاء و ناكامي وجودي در معناي زندگي، ذهنش معطوف به لذت جويي، قدرت طلبي و كسب ثروت خواهد شد تا با جايگزيني آنها خلاء وجودي خودش را جبران كند.
از نظر فرانكل، بي حوصلگي و بي علاقه بودن در زندگي، و همچنين بي تفاوتي و عدم توانايي در ابتكار عمل در زندگي از علائم عمده ي ناكامي در كسب معنا در زندگي هستند.
آلبرت انشتين معتقد بود، انساني كه زندگي را بي معنا مي پندارد، نه فقط غمگين است بلكه زيستن هم برايش دشوار مي شود.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید
Mon, 26 Apr 2021 - 27min - 5 - 5- روان
زیگموند فروید، پدر علم روانكاوی، در كاوش های مربوط به ذهن، روشی را به كار گرفت كه با نحوه ی بررسی سایر روانشناسان آن زمان متفاوت بود. او به توضیح یك نظام علت و معلولی پرداخت كه مدعی است هر فكر، احساس و یا رفتاری، زاییده ی افكار، احساسات و رفتارهای قبلی آن است.
از نظر فروید، هر فرآیند روانی كه بر اساس این روابط علت و معلولی قابل توجیه نباشد، مثل خواب دیدن یا نشانی پریشانی روانی – می بایست محصول سطح عمیق تری از ذهن، به حساب بیاید. یعنی سطح ناخودآگاه.
***************
فروید، روان را به سه بخش تقسیم كرد. خودآگاه كه البته همه آن را می شناسیم. ناخودآگاه كه انسان به آن دسترسی ندارد . و بین این دو منطقه، یعنی ناحیه پیش آگاه كه آرزوهای سركوب شده در آن جا به صورت خواب و رویا نمود پیدا می كنند.
الگوی فروید، مبنی برحضور منطقه ای نامحدود، عظیم، اسرارآمیز و نامرئی بنام ناخودآگاه در ساختار روان آدمی، منجر به درک بهتر این واقعیت تعیین کننده شد که، مرزهای عملکرد ناخودآگاه انسان کاملا متمایز از عملکرد شعور خودآگاه او هستند.
ناخودآگاه، ناحیه ای از روان است، شامل غرایز، تمایلات، انگیزش ها و هوس هایی كه در خودآگاه انسان حضور ندارند، اما بدون این كه خود شخص بخواهد، بر روی رفتار و منش او تاثیر قابل ملاحظه ای می گذارند.
فروید معتقد بود، انگیزش ها و هوس های موجود در ناخودآگاه اصلا منطقی و اخلاقی نیستند، این بخش از روان، صرفاً بدنبال برآورده كردن امیال و لذت های آنی، رسیدن به آرزوها، و خواسته های از تعادل خارج شده و لجام گسیخته مغز غریزی و عاطفی است كه هیچ چهارچوب، قانون و اخلاقی را هم درک نمی کند.
از نظر فروید، هر رفتاری علتی دارد و هرگز نمیشه رفتار و حتی افکار و احساسات شخص را شانسی و تصادفی دانست و اگر انسان بصورت معمایی حل نشده باقی مانده، به دلیل نقص و نارسایی درکشف نیروهای درونی و تجربیاتی است که او را تحت تأثیر قرار می دهند.
اگر بتوانیم تمام قدرتهای مؤثر درونی و تجربیاتی که انسان درمعـرض آنها قرار دارند را به روشنی و با دقـت تحلیل و تعبیر و تفسیرکنیم، گره های این معما باز می شوند و دیگه معمایی باقی نخواهد ماند.
بسیاری از خطاهای کلامی، تپُقها، فراموشی ها و واکنشهای نامتعارف یا ناپسند، که بسیاری اوقات ناگزیر به تحملشان هستیم، به نوعی به انگیزش ها و تحكم های ناخودآگاه روان مان ارتباط پیدا می كنند.
خطاها و لغزش های آشکاری که از ارتکاب آنها شرمنده می شویم، عاداتی که برایمان ناپسند و نـاهنجارند، رفتارهایی که بـا آنهـا مبارزه می کنیم و شخصیتی که ناخواسته باید شاهد بروزش در رفتارهای روزمره مان باشیم، همه و همه وجود نوعی تعارض و دوگانگی درساختار وجودی ما انسان ها را نشـان میدهند. جریانات ناخـودآگاه همـواره اصرار دارند تـا درسطـح خود آگاه روان ما ظاهر بشوند. از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 12 Apr 2021 - 21min - 4 - 4- قشر مغز یا مغز متفکر
قشر مغز یا مغز متفکر
مغز پيچيدهترين و شگفتانگيزترين ارگانيزم در بدن انسان است و از نظر يك عصبشناس مرموزترين بخش بدن محسوب میشود. از اين لحاظ كه نورونها تفكر را از كجا آموختهاند و حتی عجيبتر از آن، چطور ياد گرفتهاند دربارهی افكاری كه به ذهنش میرسد، تفكر و تعقل كنند؟ چون اين همان كاری است كه هر روز انجام میدهيد: فكری به ذهنتان خطور میكند و سپس دربارهی معنای آن فكر میكنيد.
مغز متفكر، برای مواجههی عاقلانهتر با دنيا، از استدلال و منطق استفاده میكند. در حالی كه مغز غريزی باعث میشود غريزی و فطری واكنش نشان بدهيم.
مغز متفكر به عنوان مركز اجرایی، احساسات اوليهی پردازششده توسط مغز عاطفی را تجزيه و تحليل میكند و با تبديل آنها به ادراك، تصميمات و قضاوتها، اعمال و رفتار آگاهانهی ما را بر مبنای آن سازماندهی میكند. با اين حساب، اين مغز متفكر ماست كه بيش از هر ساختار ديگری در مغز، ما را از ساير حيوانات متمايز میكند و در اين بخش از مغز است، كه ادراكات آگاهانهی ما بر اساس اطلاعات جمعآوریشده، شكل میگيرد.
در واقع، اگر دارای اختيار و ارادهی آزاد هستيم، راز آن را بايد در كورتكس مغز متفكرمان جستجو كنيم.
بهمحض اينكه از خودمان سئوال میكنيم: چرا فلانكس را دوست داريم؟ يا چرا از فلانكس متنفريم؟، تفكر منطقی به ما اجازه میدهد به كمك مغز متفكر و تحليلگرمان، به اميال و انگيزشهای مغز غريزی و عاطفیمان نگاه كنيم.
تقابل و گفتگوی بیپايان ميان مغز متفكر و مغزهای غريزی و عاطفی، در تمام لحظات بيداری و در قالب مكالمهای درونی، در ذهن و روان ما در حال ارسال و دريافت است و اين خود ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم خواستهی كدام بخش از مغزمان را اجابت كنيم. پاسخ آنی به انگيزشهای حكشدهی مغزهای غريزی و عاطفی، يا انجام عملی مبتنی بر اساس استدلال و عقل مغز متفكرمان.
ما بهطورغريزی گرسنه میشويم و وقتی در يخچال را باز میكنيم و چشممان به شيرينی مورد علاقهمان میافتد، سخت است كه بتوانيم در مقابل وسوسهی خوردن آن، مقاومت كنيم. در اينجا گرسنگی يك غريزهی طبيعی مربوط به مغز غريزی است. اما ميل و هوس خوردن آن شيرينی، از مغز عاطفی سرچشمه میگيرد كه در ذهنمان صدايش را اينطور میشنويم: «بهبه، الان چقدر كيف میدهد اين شيرينی را با يك فنجان قهوه بخورم. ديگر نمیتوانم صبر كنم».
اما از طرف ديگر، مغز متفكر در ذهن به صدا درمیآيد و میگويد: «اوه، يك لحظه صبر كن ببينم. مگر قول نداده بودی كه وزن كم كنی؟ میدانی كه كالری اين شيرينی چقدر زياد است؟»
اين نبرد و مبارزهی درونی بين خواستههای اين سه بخش از مغز، در فكر و روانمان به صدا درمیآيند و تا زمانی كه يكی از آنها به نشانهی تسليم، پرچم سفيد را بلند نكند، چالش ادامه خواهد يافت.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید
Mon, 29 Mar 2021 - 25min - 3 - 3- مغز عاطفی
بعد ازظهر يك روز داغ ماه اوت سال 1963، همان روزی كه مارتين لوتركينگ نطق تاريخیاش را با عنوان «رؤيايی در سر دارم» در شهر واشنگتن ارائه داد.
ريچارد روبلز دزد سابقهدار و معتاد به هروئين، كه به خاطر بيش از صد سرقت به سه سال زندان محكوم شده بود و بهتازگی بهطور مشروط آزاد شده بود، تصميم گرفت سرقت ديگری انجام دهد.
روبلز آنطور كه بعدها اعتراف كرد، نمیخواست دست به جنايت بزند، اما برای زن و دختر سهسالهاش نياز شديدی به پول داشت.
آپارتمانی كه در آن روز بهزور وارد آن شد، متعلق به دو زن جوان، يكي بيستساله به نام جنيس وايلی محقق مجلهی نيوريك و ديگری بيست و سهساله به نام اميلی هافرت، معلم مدرسه بود.
اين آپارتمان در ناحيهی شرق شهر نيويورك قرار داشت. روبلز فكر نمیكرد كسی در آن خانه باشد. اما جنيس آنجا بود. روبلز با چاقو او را تهديد كرد و دستهايش را بست. در همان حين كه داشت خانه را ترك میكرد اميلی از راه رسيد. روبلز برای اين كه با خيال راحت فرار كند، دستهای اميلی را هم با طناب بست.
آنطور كه روبلز سالهای بعد گفت، در حالی كه مشغول بستن دستهای اميلی بود، جنيس به او اخطار كرد كه او نخواهد توانست با اين جرم پا به فرار بگذارد. جنيس به او يادآوری كرد كه چهرهی او را به خاطر سپرده است و به پليس كمك خواهد كرد كه او را شناسايی كند.
روبلز كه به خودش قول داده بود، اين آخرين باری باشد كه دست به سرقت میزد، وحشت كرد و بهكلی كنترل خودش را از دست داد و در حالت جنون، بطری نوشابهای را كه دم دستش بود برداشت و دو زن جوان بيچاره را به قصد كشت زد، تا اينكه آنها بیهوش شدند. بعد با حالتی سرشار از خشم و ترس، هر دوی آنها را با چاقوی آشپزخانه به قتل رساند.
****************
در دههی اخير، شاهد گزارشات فراوانی در زمينهی ناتوانی عاطفی، نااميدی و بیپروايی در خانوادهها، اجتماعات و جوامع بشری بودهايم.
ولي واقعاً چطور ممكن است، عواطف و هيجانات، به اين شكل عقل ما را تسخير كنند؟
برای پاسخ به اين سئوال، بايد مرور كوتاهی بر فرآيند رشد مغز عاطفی و اتفاقاتی كه در چنين شرايطی در داخل مغز ما رخ میدهد، داشته باشيم.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 15 Mar 2021 - 22min - 2 - 2- مغز غریزی
خطایی فاجعهآمیز بود. آن شب بعد از خاتمهی میهمانی، بابی و همسرش با اطمینان از اینكه دخترشان ماتیلدا، شب را پيش دختر ميزبان میماند، به طرف خانه حركت كردند.
اما بهمحض آنكه داخل خانه شدند صدای مشكوكی از اتاق دخترشان شنیدند. بابی آهسته به طرف كشوی كمدش رفت و اسلحهاش را برداشت و با احتیاط به سوی اتاق خواب ماتیلدا رفت.
ماتیلدای چهارده ساله كه برای شوخی با پدر و مادرش زودتر به خانه آمده بود، ناگهان از داخل كمد دیواری اتاقش بيرون پريد و جيغ كشيد.
بابی از جا پرید و تیری به زیر گلوی دختر بیچاره شلیك كرد. متاسفانه، ماتیلدا بعد از دوازده ساعت در بیمارستان درگذشت.
ممكن است كه شما بابی را در این تراژدی مقصر بدانيد، كه البته بهطور كلی تصور اشتباهی هم نیست. اما واقعیت اين است كه مواجه شدن با چنين شرايط و موقعیتهایی، فقط خاص بابی بیچاره نیست. شرایطی كه در آن، شخص بدون فكر، دست به عملی هیجانی و شتابزده میزند.
ترسی كه بابی را واداشت تا از خانواداش در برابر خطر احتمالی حمايت كند، نوعی ارثیهی عاطفهی بهجامانده از فرآيند تكامل است.
ترس یکی از اصلیترین ابزارهای ما انسانها، يا تقريباً هر موجود ديگری برای بقا و دوام آوردن در جهان پرمخاطره است. اين واكنشهای خودبهخودی و غيرارادی، در سيستم عصبی مغز غريزی همهی ما حك شدهاند، چون در دوران طولانی و سرنوشتساز ماقبل تاريخ، زندگی يا مرگ انسان را رقم میزدند.
براي روشن كردن دليل واكنش آنی و بدون فكر بابی، بايد يك مرور مختصر و كلی بر روی روند تكامل ساختار مغز و وظیفه هر يك از بخشهای اصلی مغز انسان، داشته باشيم.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید.
ethical.podcast@gmail.com
Mon, 01 Mar 2021 - 22min - 1 - 1- ماجرای فنیس گیج
هوش اخلاقی، مجموعهای از تواناییها و مهارتهای شناختی است که به ما قابلیت توجه، پذیرش و جذب اصول اخلاقی را میدهد.
داشتن تفکر عقلانی استدلال منطقی و درک مطلب نمونههایی از مهارتهای شناختی در هوش اخلاقی هستند.
هوش اخلاقی به انسان کمک میکند تا در مواجه با هر پیشامدی در زندگی، با کمک گرفتن از مهارتهای شناختی و پردازش سریع اصول اخلاقی، بتواند شیوه مناسبی را در ذهناش اتخاذ کند و واکنش رفتاری عقلانی و منطقی را از خودش بروز بدهد.
هوش اخلاقی قوه و استعدادی است که هر چه بیشتر در خودمان پرورشاش بدهیم، واکنشهای ما کمتر آنی، عاطفی و هیجانی و بیشتر مبتنی بر خرد و عقل سلیممان خواهند بود.
از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید.
Ethical.podcast@gmail.com
Mon, 15 Feb 2021 - 19min
Podcast simili a <nome>
- Global News Podcast BBC World Service
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Curiosidades de la Historia National Geographic National Geographic España
- Dateline NBC NBC News
- 財經一路發 News98
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- アンガールズのジャンピン[オールナイトニッポンPODCAST] ニッポン放送
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 吳淡如人生實用商學院 吳淡如
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR