Filtrar por gênero

چشم‌انداز روز

چشم‌انداز روز

ار.اف.ای / RFI

چشم انداز روز به اندیشه در بارۀ رویدادهای گوناگون ایران، افغانستان و دیگر کشورهای جهان می‌پردازد. در این برنامه همراه با بازیگران و کارشناسان امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دریچه‌ای به وقایع روز می‌گشائیم و برای درک ژرف تر آنها تلاش می‌کنیم. کوشش ما در این گفتگوها آنست که از اسباب‌، انگیزه‌ها و تا آنجا که میسر است نتایج احتمالی پدیده‌ها و رویدادها پرده برداریم و پیوندها و گسستگی‌های میان آنها را آشکار کنیم.

197 - جاودانفر : حمله سیزده آوریل به اسرائیل نشان داد که تا چه حد دستیابی رژیم ایران به سلاح اتمی خطرناک است
0:00 / 0:00
1x
  • 197 - جاودانفر : حمله سیزده آوریل به اسرائیل نشان داد که تا چه حد دستیابی رژیم ایران به سلاح اتمی خطرناک است

    مئیر جاودانفر : "حملۀ بی سابقه جمهوری اسلامی به اسرائیل با استفاده از بیش از سیصد موشک و پهپاد انتحاری در سیزدهم آوریل گذشته در اصل نشان داد که برنامۀ هسته‌ای رژیم تهران و دستیابی آن به سلاح اتمی تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد.اسرائیل تنها در صورتی از سلاح اتمی در دفاع از خود استفاده می‌کند که خود هدف حمله یا تهدید جدی اتمی قرار گرفته باشد."

    حملۀ سیزدهم آوریل جمهوری اسلامی ایران با بیش از سیصد موشک و پهپاد رزمی به اسرائیل اگر چه نتیجۀ نظامی ملموسی برای حکومت تهران نداشت اما به تعبیر رئیس جمهوری فرانسه نظر به گستردگی  و بی سابقه بودن آن شکاف عمیقی در خاورمیانه به وجود آورد : نه فقط جمهوری اسلامی ایران مستقیماً به اسرائیل بدون هیچ تناسبی حمله کرد، بلکه با این حمله خطر یک جنگ فراگیر در خاورمیانه را جدی تر از هر وقت ساخت.

    مئیر جاودانفر، پژوهشگر و استاد دانشگاه رایخمن در اسرائیل، در بارۀ تبعات این شکاف خطرناک از جمله گفته است :

    «با حملۀ سیزدهم آوریل جمهوری اسلامی به اسرائیل روابط این دو کشور وارد مرحله و فصل تازه‌ای شد. مناسبات اسرائیل و اعراب که پس از حملۀ حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر ضعیف شده بود در نتیجۀ حملۀ جمهوری اسلامی جان تازه‌ای گرفت. جان تازه‌ای گرفت، زیرا چنین حملاتی از سوی جمهوری اسلامی ایران برای کشورهای عرب منطقه قابل قبول و قابل تحمل نیست. برغم همۀ اختلافاتشان با اسرائیل بر سر مسئلۀ غزه، همکاری کشورهای عرب منطقه به ویژه همکاری اردن برای مقابله با حملۀ اخیر جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل بسیار مهم بود. زیرا، جمهوری اسلامی ایران با حملۀ اخیرش ثبات کل منطقه و کلیه کشورهای منطقه را به چالش کشید با این تصور که می تواند از حریم هوایی این کشورها برای حمله به اسرائیل استفاده کند.

    حمله موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل از هر لحاظ بی سابقه بود. حتا روس ها نیز در حملات شان به اوکراین چنین حمله‌ای با چنین شدت و دامنه‌ای انجام ندادند. حملۀ جمهوری اسلامی به اسرائیل در سیزدهم آوریل در اصل نشان داد که برنامۀ هسته‌ای رژیم تهران و دستیابی آن به سلاح اتمی تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد.

    من نمی دانم که آیا جمهوری اسلامی ایران توان پرتاب همزمان سه هزار یا سی هزار موشک و پهپاد علیه اسرائیل را داشته باشد و اگر داشته باشد، آیا سامانۀ دفاعی اسرائیل توان خنثی کردن این سطح از حمله را خواهد داشت یا نه، ولی اگر جمهوری اسلامی چنین توانی را داشته باشد و آن را نیز به اجرا بگذارد، شکی نیست که ما وارد جنگی تمام عیار و بی سابقه و پرهزینه برای دو طرف خواهیم شد، هر چند هزینۀ آن برای جمهوری اسلامی بسیار سنگین‌تر خواهد بود. در هر حال، مطمئنم که در صورت وقوع چنین سناریویی اسرائیل در دفاع از خود از سلاح اتمی استفاده نخواهد کرد، زیرا، اسرائیل تنها در صورتی از سلاح اتمی در دفاع از خود استفاده می‌کند که خود هدف حمله یا تهدید جدی اتمی قرار گرفته باشد.

    در حال حاضر و در دورنمای نزدیک به ویژه پس از جنایات حماس در هفتم اکتبر گذشته میل و اشتیاق چندانی در میان اسرائیلی‌ها برای صلح با فلسطینیان مشاهده نمی شود. اما، شکی نیست که در کوتاه مدت و در فقدان صلح، وضعیت فلسطینیان باید بهبود یاید. اما شرط دستیابی به این هدف هم نیازمند ضعیف شدن شدید سازمان حماس است.»

    Mon, 15 Apr 2024
  • 196 - مئیر جاودانفر : افکار عمومی اسرائیل خواستار رویارویی مستقیم با رژیم ایران است

    مئیر جاودانفر : بعد از حملۀ مرگبار هفتم اکتبر حماس که بزرگترین کشتار یهودیان پس از هولوکاست است، حمایت جمهوری اسلامی ایران از دشمنان اسرائیل به مسئله‌ای حیاتی برای افکار عمومی این کشور بدل شده است که صریحاً می‌گویند به جای نیروهای نیابتی باید با اربابان آنان یعنی خود جمهوری اسلامی ایران درگیر بشویم و صورت‌حساب را مستقیماً برای خود آنان بفرستیم. از نظر افکار عمومی اسرائیل، رژیم ولایت فقیه ایران بزرگترین دشمن است".  

    محافل خبری یا آگاه حمله به کنسولگری ایران در دمشق را که به کشته شدن فرماندۀ نیروی قدس در سوریه و لبنان و پنج تن دیگر از فرماندهان و افسران ارشد سپاه پاسداران منجر شد چرخشی مهم در نبرد آشکار و پنهان میان اسرائیل و حکومت ایران توصیف کرده‌اند. آیا چنین چرخشی حقیقت دارد و اگر آری تبعات احتمالی آن کدامند؟

    مئیر جاودانفر پژوهشگر مسائل خاورمیانه و استاد دانشگاه رایخمن در اسرائیل در پاسخ به این سئوال‌ و سئوال‌های دیگر از جمله گفته است :

    "مهمترین نکته در حملۀ منسوب به اسرائیل در اول آوریل گذشته این است که در نتیجۀ آن عالیترین مقام نیروی قدس سپاه پاسداران آنهم در کشور حسّاسی نظیر سوریه کشته شد. این حمله بیش از همه نشان داد که تا کجا اطلاعات اسرائیل دربارۀ محل حمله و حاضران در آن دقیق بوده است (بعید نیست حتا که این اطلاعات را سوری‌های ناخشنود از حضور ایران در کشورشان در اختیار اسرائیل گذاشته باشند). در هر حال، آنچه مسلم است این است که  این حمله در کل تحول مهمی در جنگ نیابتی به شمار می‌رود که خامنه‌ای در سال ١٩٩١ در همایشی پیش از کنفرانس صلح مادرید رسماً علیه اسرائیل اعلام کرد. در آن همایش آیت الله خامنه‌ای صریحاً گفت که جمهوری اسلامی به هر گروهی که قصد صلح با اسرائیل را داشته باشد حمله می‌کند و در مقابل از هر گروهی که علیه اسرائیل بجنگند حمایت می کند.

    درست است که اسرائیل از سال ٢٠١١ مواضع سپاه پاسداران را در سوریه بمباران کرده، اما، بعد از حملۀ مرگبار حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر گذشته و متعاقب آن حملات حزب الله و حوثی‌های یمن علیه اسرائیل و منافع این کشور مسئلۀ حمایت جمهوری اسلامی ایران از دشمنان اسرائیل به مسئله‌ای کلیدی برای افکار عمومی این کشور بدل شده است. الان دیگر نیروهای نیابتی حکومت ایران در عراق نیز به اسرائیل حمله می کنند و این همه خطر جمهوری اسلامی ایران را برای مردم اسرائیل بسیار محسوس ساخته است.

    به عنوان ناظر مطلعی که از نوزده سال پیش مسئلۀ ایران را در محافل آکادمیک و سپهر عمومی جامعۀ اسرائیل با جدّیت دنبال می‌کنم، به جرأت می‌توانم بگویم که هرگز ندیده‌ام که محافل دانشگاهی و رسانه‌های اسرائیل به اندازه امروز بگویند : دیگر جان‌مان به لب‌مان‌ رسیده و حاضر نیستیم همچنان ناظر منفعل حمایت‌های جمهوری اسلامی از نیروهای نیابتی‌اش علیه اسرائیل باشیم. همین محافل صریحاً امروز اعلام می کنند که باید دیر یا زود با اربابان نیروهای نیابتی ایران، یعنی خود جمهوری اسلامی ایران درگیر بشویم و باصطلاح صورت‌حساب را مستقیماً برای خود آنان بفرستیم.

    بسیاری امروز در اسرائیل معتقدند که اگر این کشور زودتر با رژیم ولایت فقیه مستقیماً درافتاده بود، ای بسا حکومت ایران از حملۀ هفتم اکتبر پشتیبانی نمی‌کرد. همین آقای نتانیاهو که امروز دشمن قسم‌خوردۀ جمهوری اسلامی است در سال ١٩٩٦ در ابتدای روی کار آمدن کوشید مناسبات خود را با ایران عادی کند. اما، در عمل دستش سوخت و نتوانست به کمترین پیشرفتی در این زمینه دست یابد.

    من نمیدانم که آیا دولت اسرائیل حقیقتاً خود را برای جنگی مستقیم با حکومت ایران آماده کرده است یا نه، ولی می دانم که امروز از نظر افکار عمومی اسرائیل، رژیم ولایت فقیه ایران بزرگترین دشمن است. چنین درجه‌ای از خصومت را علیه جمهوری اسلامی من هرگز در اسرائیل مشاهده نکرده بودم حتا در دورۀ محمود احمدی نژاد که منکر هولوکاست بود. چرا؟ چون مردم اسرائیل می بینند که بعد از کشتار هفتم اکتبر که بزرگترین کشتار یهودیان پس از هولوکاست است بلافاصله علی خامنه‌ای ضمن حمایت از این کشتار علناً گفت که باید بازوان عاملان این جنایت را بوسید. او سپس رهبران حماس و جهاد اسلامی را به تهران دعوت کرد. در روزهای گذشته سردار یحیی رحیم صفوی، مشاور عالی نظامی رهبر جمهوری اسلامی، حتا صریحاً گفت که حکومت ایران یهودی‌های اسرائیل را انسان محسوب نمی‌کند...

    با این همه چیزی که مشهود است، این است که مردم اسرائیل به هیچ وجه مردم ایران را دشمن خود نمی دانند و حساب آنان را از حکومت اسلامی ایران جدا می‌کنند."       

    Mon, 08 Apr 2024
  • 195 - اتابکی : غرب ستیزی منشاء ضعف دستگاه‌های اطلاعاتی روسیه و نادیده گرفتن خطر داعش است

    تورج اتابکی : از جمله دلایل کشتار تروریستی اخیر در مسکو ضعف دستگاه‌های اطلاعاتی روسیه است. این ضعف بعضاً در ستیز با غرب و اولویت این ستیز در دستگاه‌های اطلاعاتی روسیه و در تصورات شخص ولادیمیر پوتین ریشه دارد که باعث شده خطر داعش یا اسلام رادیکال نادیده یا دست‌کم گرفته شود. شکست در خارج از مرزهای ملی قدرت‌های بزرگ و متوسط را به تجدیدنظر و تغییر در سیاست‌های خارجی وادار می‌کند. این تغییرات در روسیه نخست در بالا شکل می‌گیرد و سپس ناراضیان را به خیابان‌ها می‌کشاند. 

    مقامات روسیه و در رأس آنان ولادیمیر پوتین تلویحاً و صریحاً نه داعش بلکه اوکراین و متحدان غربی‌ آن را مسئول کشتار تروریستی بیست و دوم مارس در حومۀ مسکو معرفی می‌کنند. علت این اتهام چیست و این رویه چه مخاطراتی برای شخص ولادیمیر پوتین دارد؟

    در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر تورج اتابکی، پژوهشگر ارشد در پژوهشکده بین‌المللی تاریخ اجتماعی آمستردام از جمله گفته است :

    "به گمان من، اتهامات کرملین دو علت اصلی دارند : اول این که جنگ در اوکراین بسیار بیش از آنچه پوتین و دستگاه تبلیغاتی او می‌گفت به درازا کشیده است. جنگی که قرار بود ظرف یک هفته به پایان برسد اکنون بیش از دو سال است که جریان دارد. بنابراین، دیگر نمی‌توان به چنین جنگی، آنطور که پوتین و دستگاه تبلیغاتی او می‌گفتند، "عملیات ویژه نظامی" گفت. آخرین چرخش را هم در زمینه نامگذاری آقای دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین، انجام داده است. او حالا از جنگ اوکراین به عنوان جنگ تمام‌عیار علیه غرب یاد می‌کند. پس بی دلیل نیست که می‌کوشند در پرتو جنگ جاری در اوکراین و تصویری که از آن ارایه می‌دهند به مردم روسیه بقبولانند که در این جنگ با دشمنی روبرو هستند که برای به زانو درآوردن روسیه از هیچ اقدام تروریستی فروگذار نیست.

    اما، دومین علت در تلاش روسیه برای نسبت دادن کشتار اخیر در مسکو به اوکراین و کشورهای غربی، خود ناتوانی دستگاه‌های اطلاعاتی روسیه است که نتوانستند برغم هشدارهای غرب و مشخصاً دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و تجارب تلخ مشابه در خود روسیه مانع از وقوع چنین رویداد هولناکی در بیست و دوم مارس گذشته شوند. فراموش نکنیم که بیست و چهار ساعت پیش از این کشتار ولادیمیر پوتین همچنان خطاب به مردم روسیه بر اهمیت و اولویت امنیت برای او و جامعۀ روسیه و توانایی وی برای تأمین آن تأکید می کرد.

    در هر حال، ماه‌های آینده نتایج این واقعه هولناک را بیشتر آشکار خواهند کرد. در واقع، می‌خواهم بگویم که دولت روسیه آنطور که مدعی است سرویس‌های اطلاعاتی منظم و مؤثری ندارد، هر چند نمی‌خواهم قدرت آنها را نادیده یا دست کم بگیرم یا انکار کنم که دستگاه های اطلاعاتی روسیه بازوان درازی دارند و می توانند در دوردست‌ها مخالفان را از میان بردارند.

    ستیز با غرب و ارجحیت آن در دستگاه های امنیتی روسیه باعث شده که این کشور متوجه تهدید داعش و یا تهدیدهای مشابه نشود و حتا خطر آنها را ناچیز جلوه دهد. چرا؟ چون آقای پوتین گمان می کند که وجود جمعیت بزرگ مسلمانان در روسیه و کشورهای همسایه یا هم پیمان مسکو در جنوب خلیج فارس و حتا رژیم طالبان در افغانستان خودبخود نگرانی از خطر اسلام رادیکال را در اذهان عمومی کم می‌کند...

    یکی از دلایل ناتوانی دستگاه‌های اطلاعاتی روسیه این است که اولویت فعلی آنها و شخص رئیس جمهوری این کشور مقابله با غرب، ناتو، کشورهای عضو سابق پیمان ورشو و البته مخالفان داخلی است که قدرت ولادیمیر پوتین را به چالش می‌کشند. به همین دلیل، دستگاه های اطلاعاتی روسیه به خود اجازه نمی دهند که توجه خود را در این کشور پهناور به خطرات دیگری معطوف کنند که می‌توانند زندگی و امنیت مردمان روسیه را به خطر بیندازند : از جمله این خطرات تهدید داعش است که در افغانستان، آسیای میانه و قفقاز حضور دارد.

    ستیز با غرب و ارجحیت آن در دستگاه های امنیتی روسیه باعث شده که این کشور متوجه تهدید داعش و یا تهدیدهای مشابه نشود و حتا خطر آنها را ناچیز جلوه دهد. چرا؟ چون آقای پوتین گمان می کند که وجود جمعیت بزرگ مسلمانان در روسیه و کشورهای همسایه یا هم پیمان مسکو در جنوب خلیج فارس و حتا رژیم طالبان در افغانستان خودبخود نگرانی از خطر اسلام رادیکال را در اذهان عمومی کم می‌کند...

    تغییرات در روسیه نخست در بالا شکل می‌گیرند و بعد باعث می شوند که مردم به خیابان‌ها سرازیر شوند. اگر جنگ کنونی در اوکراین به تضعیف پوتین منجر شود و عده ای در حلقۀ کرملین کوچک ناخرسندی خود را از اقدام‌های پوتین نشان بدهند، آنوقت مطمئناً پروندۀ تازه ای برای روسیه و تعامل آن با غرب گشوده خواهد شد.

    با این همه بسیاری از قدرت های بزرگ و متوسط وقتی که خارج از مرزهای خود با شکست روبرو شده یا از پای درآمده‌اند، ناچار شده‌اند که سیاست‌های خارجی خود را تغییر بدهند. فدراسیون روسیه مثلاً شبیه جمهوری اسلامی ایران نیست که در آن تغییرات مهم از پائین شکل بگیرد و آغاز شود. این را به عنوان یک مورخ و کارشناس مسائل روسیه می گویم : تغییرات در روسیه نخست در بالا شکل می‌گیرند و بعد باعث می شوند که مردم به خیابان‌ها سرازیر شوند. اگر جنگ کنونی در اوکراین به تضعیف پوتین منجر شود و عده ای در حلقۀ کرملین کوچک ناخرسندی خود را از اقدام‌های پوتین نشان بدهند، آنوقت مطمئناً پروندۀ تازه ای برای روسیه و تعامل آن با غرب گشوده خواهد شد. ولی تا این احتمال هنوز راه طولانی در پیش است.   

    Mon, 25 Mar 2024
  • 194 - مئیر جاودانفر : برای نجات حماس حکومت ایران می‌خواهد جنگ غزه همین امروز خاتمه یابد

    مئیر جاودانفر : "جنگ غزه به تضعیف هم‌پیمان مهم حکومت ایران، یعنی سازمان حماس، در نوار غزه منجر شده است و اکنون جمهوری اسلامی ایران نگران است که این جنگ به درگیری میان اسرائیل و حزب‌الله لبنان نیز بینجامد. حکومت ایران خوب می‌داند که در وضعیت اقتصادی و اجتماعی حاضر کشور نمی‌تواند وارد جنگ با اسرائیل شود. زیرا، هزینۀ چنین جنگی سنگین و کمرشکن خواهد بود. بهترین راه‌حل برای جمهوری اسلامی ایران این است که جنگ غزه همین امروز خاتمه یابد و به این ترتیب حماس و جهاد اسلامی نجات یابند." 

    در روزهای گذشته رویترز فاش کرد که فرماندهان سپاه پاسداران از جمله اسماعیل قاآنی و حسین سلامی با رهبران گروه های نیابتی تهران در منطقه به ویژه با حزب‌الله ملاقات کردند و در این ملاقات‌ها رهبر حزب الله از جمهوری اسلامی خواست که وارد جنگ مستقیم با اسرائیل و آمریکا نشود.

    اگر چه این سخن تازگی نداشت و در واقع از تمایل شناخته شدۀ تهران مبنی بر پرهیز از جنگ متعارف و مستقیم با اسرائیل و آمریکا پرده برمی دارد، اما، اظهار آن به این صورت گویای نوعی پذیرش ضعف از جانب جمهوری اسلامی ایران نیست و اگر هست علت آن چیست؟

    در پاسخ به این پرسش و پرسش‌های دیگر، مئیر جاودانفر، پژوهشگر و استاد دانشگاه رایخمن و کارشناس مسائل خاورمیانه از جمله گفته است :

    "اظهارات حسن نصرالله بیش از همه گویای این است که جمهوری اسلامی ایران کم‌کم به طور واقع‌بینانه‌تر جنگ غزه را تحلیل و بررسی می‌کند.  این جنگ به تضعیف هم‌پیمان مهم حکومت ایران، یعنی سازمان حماس، در نوار غزه منجر شده است و اکنون جمهوری اسلامی ایران نگران است که جنگ غزه به درگیری میان اسرائیل و حزب‌الله لبنان بینجامد.

    در آخرین جنگ میان اسرائیل و حزب‌الله در سال ٢٠٠٦ حکومت ایران هر بشکه نفت را میان ١٠٠ تا ١٣٠ دلار می‌فروخت. اکنون دوازده سال است که حکومت ایران در نتیجۀ تحریم‌ها ناگزیر است که نفت خود را به قیمت های نازل عمدتاً به چین بفروشد. به همین خاطر اگر جمهوری اسلامی ایران به طور واقع بینانه به قضایا نگاه کند – که ظاهراً می‌کند – خوب می فهمد که در این وضعیت نمی‌تواند وارد جنگ با اسرائیل شود. زیرا، هزینۀ چنین جنگی سنگین و کمرشکن خواهد بود، آنهم در این وضعیت وخیم اقتصادی ایران در حال حاضر که حکومت اسلامی را ناتوان از مدیریت زندگی و امور روزمرۀ کشور کرده است.

    به همین خاطر، بهترین راه‌حل برای جمهوری اسلامی ایران این است که جنگ غزه همین امروز خاتمه یابد. یعنی این که حماس و جهاد اسلامی در غزه بمانند و از اشتباه بزرگی که مرتکب شدند، نجات یابند.

    تمام تلاش جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر این است که از طریق عملیات حزب‌الله و حوثی‌های یمن حماس را از این مخمصه‌ای که خود به وجود آورده و در آن گرفتار شده نجات بدهد. خوب که نگاه کنیم می بینیم که حماس نیز با تبلیغات و جنگ رسانه ای خود و به ویژه با مبالغه در آمار کشته شدگان و مجروحان می‌خواهد به همین نتیجه برسد... بر اساس آمار سازمان حماس تا کنون دست کم سی هزار نفر در جنگ غزه کشته شده‌اند، اما، هیچ رسانه ای از جمله رسانه های وابسته به حماس هرگز اعتراف نمی‌کنند که دست کم ده هزار نفر از نیروهای حماس در جنگ جاری  در غزه کشته شده‌اند و این ضربۀ نظامی بسیار سنگینی برای این سازمان محسوب می‌شود.

    خود محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین، اخیراً اعتراف کرد که سازمان حماس به دلیل هم پیمانی با جمهوری اسلامی ایران و پیروی از سیاست‌های آن حملۀ هفتم اکتبر گذشته را انجام داد که نتیجه‌اش فاجعه برای مردم فلسطین بوده است. ممکن است جمهوری اسلامی ایران در کوتاه مدت از عملیات حوثی‌های یمن بهره برداری کند، اما، در درازمدت بازنده اصلی جنگ فعلی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. در داخل ایران هم، همه می دانند، که اکثربت بزرگ مردم این کشور از سیاست‌های منطقه ای جمهوری اسلامی متنفرند چون این سیاست جز زیان برای ایران و مردم این کشور حاصلی نداشته است."

    Mon, 18 Mar 2024
  • 193 - حسن شریعتمداری : جامعۀ مدنی در مقابل روحانیت و باندهای فاسد سپاه خواهد ایستاد

    حسن شریعتمداری : انتخابات اخیر در ایران جهت خالص‌سازی قدرت صورت گرفت. هدف خامنه‌ای در انتخابات اخیر صرفاً این بود که حلقۀ وفاداران خود را تنگ‌تر کند. اما، حکومتی که خامنه‌ای به این ترتیب در رأس آن قرار گرفته نمی‌تواند با چنین پایۀ اجتماعی نحیفی دوام یابد. اگر این نظام با این مختصات باقی بماند رهبری آینده را باندهای فاسد سپاه و همین روحانیون فاقد مشروعیت انتخاب خواهند کرد. ولی واضح است که جامعۀ مدنی ایران که نه روحانیت را می‌خواهد نه سپاه را در مقابل آنها خواهد ایستاد.

    به اعتراف سخنگو و وزیر کار در دولت حسن روحانی، علی ربیعی، دو انتخابات سراسر بی رمق مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان به تقویت موقعیت بنیادگرایان در قدرت و در رقابت با اصولگرایان و راست سنتی منجر شد و این تحول باز به گفتۀ علی ربیعی هم جدال‌های درونی قدرت را تشدید خواهد کرد – یعنی برخلاف میل و انتظار رهبر جمهوری اسلامی به یکدست شدن قدرت منجر نخواهد شد – و هم با تشدید شکاف میان حکومت و ملت از دور تازه‌ای از رویارویی‌های سیاسی میان جامعه و حکومت خبر می دهد.

    این وضعیت، اما، چه دورنمای سیاسی را پیش روی جامعه ترسیم می‌کند؟ در پاسخ به این پرسش و پرسش‌های دیگر، حسن شریعتمداری، سیاستمدار جمهوری‌خواه از جمله گفته است :

    "دو انتخابات اخیر در ایران جهت خالص‌سازی قدرت صورت گرفت. این خالص‌سازی به قدری برای حاکمان مهم بود که انجام آن را به بهای پائین‌ترین نرخ مشارکت پذیرفت. این خالص‌سازی، اما، دو علت داشت : یکی وضعیت کنونی خود کشور است و دیگری تدارک دورۀ پس از فوت علی خامنه‌ای. در وضعیت کنونی، علی خامنه‌ای نگران است گروه‌های در قدرت که دیگر به او چندان وفادار نیستند در یک تعادل مفروض و در روزگاری غیرقابل‌پیش‌بینی علیه او بشورند و مجلس خبرگان را وادار کنند که با بررسی کارنامه و کفایت رهبر روش‌های او را مسبب وضعیت کنونی کشور اعلام کند... شکی نیست که چنین وضعیتی برای خامنه‌ای بسیار خطرناک خواهد بود. به همین خاطر و برای پرهیز از چنین سناریویی خامنه‌ای در این دو انتخابات کوشید که حلقۀ وفاداران و متملقان خود را افزایش یا در حقیقت تنگ‌تر کند.

    خامنه‌ای گزینه‌های زیادی ندارد. او ناچار است بین گزینه‌های مختلفی که هر کدام‌شان مخاطرات خاص خود را دارند دست به انتخاب بزند. خامنه‌ای یا باید چندگانگی نهادهای قدرت را بپذیرد یا حلقۀ وفاداران خود را هر بار تنگ‌تر کند. اما، او با این کار گروه‌های شریک و رقیب در قدرت را یا به حذف فیزیکی رهبر و پیوستن به صف مخالفان و یا به تلاش برای جذب پشتیبانی بین‌المللی علیه رهبر ترغیب می‌سازد. واضح است که اگر این نیروها پس از فوت خامنه‌ای همچنان در قدرت باشند ممکن است مانع از روی کار آمدن گزینۀ مورد نظر رهبر به عنوان جانشین وی شوند. با این همه، خامنه‌ای به این نتیجه رسیده که قدرت یکدست مخاطرات کمتری از قدرت چندگانه دارد.

    اکنون دیگر نظام انتخاباتی در ایران نه فقط مشروعیتی برای رژیم اسلامی در پی ندارد، بلکه حتا فقدان مشروعیت آن را تشدید می‌سازد. مردم نیز به تدریج پی برده‌اند که مشارکت یا عدم مشارکت‌ آنان در انتخابات کمترین اثری بر تعیین سرنوشت آنان ندارد ولی عدم مشارکت آنها می تواند پایه‌های لرزان یک حکومت نامشروع را لرزان‌تر کند. نتیجه این که کسانی امروز به مجلس راه یافته‌اند که در بهترین حالت تنها شش درصد آراء را داشته‌اند و نرخ مشارکت در انتخابات زیر ده درصد بوده، هر چند مقامات آن را چهل و یک درصد اعلام کرده‌اند. این حکومت نمی‌تواند با چنین پایۀ اجتماعی نحیفی دوام یابد.

    این وضع، اما، بدون پی آمد در درون قدرت نیست : امروز از دید کسانی که در سپاه پاسداران هستند، دورۀ حاکمیت روحانیت به پایان رسیده است. آنان اکنون معتقدند که از آغاز تأسیس حکومت اسلامی روحانیت حکومت کرده و سپاه کارگزار این حکومت بوده، اکنون اما وضع وارونه شده است : سپاه باید حکومت بکند و روحانیت کارگزار سپاه باشد. این افراد در ادامۀ این استدلال می افزایند که سپاهیان نیز به اندازۀ اپوزیسیون در درون جامعۀ مدنی ایران نفوذ دارند به ویژه این که سپاه دارای پول و امکانات گسترده است و می‌تواند با تغییر گفتمان تدریجاً عدم محبوبیت خود را جبران کند. منتها، آن دسته از نیروهای نظامی می توانند چنین اقدامی را بکنند که اولاً ایدئولوژیک نباشند و ثانیاً پاکدست و مورد اعتماد مردم و همچنین یکدست و منضبط باشند. با اندک تأملی می‌توان گفت که سپاه دارای هیچیک از این خصوصیات نیست. سپاهیان از فاسدترین گروه‌ها در کشور و حتا ایدئولوژیک‌تر از روحانیت هستند. یعنی : بسیاری از روحانیون در دیدگاه هایشان منعطف‌تر از سپاهیان هستند. افزون بر این، اختلافات شدیدی در درون سپاه وجود دارد. هر کدام از  سپاهیان در باندهای مختلف قدرت و ثروت شریک است و همین اجماع میان نیروهای سپاهی و پیشبرد یک هدف واحد یا اجرای یک سناریو مشترک را بسیار دشوار می‌سازد.

    جامعۀ مدنی ایران نه روحانیت را می‌خواهد نه سپاه را. جامعۀ مدنی ایران قویاً ایدئولوژی را از خود زدوده و هیچ امتیاز و برتری برای روحانیت و نیروهای سپاهی قائل نیست. مجلس خبرگان موجود نیز کمترین نقشی در تعیین جانشین رهبر آینده نخواهد داشت : برخی از اعضای این مجلس تنها با پانصد رأی برگزیده شده‌اند. با این حال، اگر این نظام باقی بماند رهبری آینده را باندهای فاسد سپاه و همین روحانیون انتخاب خواهند کرد. ولی واضح است که جامعه در مقابل آنها خواهد ایستاد."

    Mon, 11 Mar 2024
Mostrar mais episódios