Filtrar por gênero

شاهنامه از آغاز، برنامه های شاهنامه خوانی در انجمن ادب پارسی

شاهنامه از آغاز، برنامه های شاهنامه خوانی در انجمن ادب پارسی

parsiadab

.در این پادکست به شاهنامه می پردازیم

167 - ۱۷کیکاوس ۲.شاهنامه_فردوسی ازآغاز
0:00 / 0:00
1x
  • 167 - ۱۷کیکاوس ۲.شاهنامه_فردوسی ازآغاز

    جنگ مازندران تا خوان چهارم رستم.

    هفت‌خان رستم یا هفت‌خوان رستم[۱] نام نبردهایی هفت‌گانه در شاهنامهٔ فردوسی هستند که رستم پسر زال آن‌ها را به انجام رساند. هفت‌خان رستم شامل نبردهایی می‌شود که رستم برای نجات کیکاووس، شاه ایران، که اسیر دیو سپید بود، انجام داد. درآغاز حکومت کیکاووس، دیوها به فرماندهی دیو سپید در سرزمین مازندران مقیم بودند. کیکاووس با سپاهی به آنجا حمله‌ور شده امّا شکست می‌خورد.

    کیکاووس در اقدامی جسورانه با لشکری به سمت مازندران عازم شد تا دیو سپید را از میان بردارد امّا او از دیو سپید شکست خورد. دیو سپید چشم آن‌ها را نابینا کرد و آن‌ها را در سیاه‌چاله‌ای تاریک و وحشتناک زندانی نمود[۲] کیکاووس مخفیانه قاصدی نزد زال فرستاد و از او خواست تا رستم را به کمک آن‌ها بفرستد. زال ماجرا را با رستم در میان گذاشت. رستم چنین جواب داد: ای پدر، من به کمک آن‌ها می‌روم امیدوارم بتوانم کیکاووس را آزاد کنم. رستم تنها با رخش، بسوی مازندران روانه می‌شود،

    Wed, 10 Apr 2024 - 1h 12min
  • 166 - شاهنامه_فردوسی ازآغاز ۱۶ - آغاز پادشاهی کی کاووس

    کَی‌کاووس یا کَی‌کاوُس (به اوستایی: 𐬐𐬀𐬎𐬎𐬌 𐬎𐬯𐬀𐬥 ت.ت. 'کَوی‌اوسان')، در اوستا فرزند «کی‌اَپیوِه» است که او فرزند «کی‌قباد» است؛ ولی در شاهنامهٔ فردوسی و در روایت‌های پسین، کی‌کاووس را فرزند کی‌قباد دانسته‌اند. او یکی از پادشاهان نامدار کیانی است. در برخی روایت‌های متأخر او را با نمرود یکی دانسته‌اند. سوگنامهٔ رستم و سهراب و داستان سیاوش نیز به دوران پادشاهی کی‌کاووس تعلق دارد. کی‌کاووس در داستان‌های اسطوره‌ای ایران بیشتر به عنوان مظهر و قدرتی یاد شده‌است که با همهٔ تسلط و شکوه، در برابر جهان، ناچیز و رفتنی است. وی صد و پنجاه سال پادشاهی کرد و پس از او کی‌خسرو به پادشاهی رسید.

    بنا بر باورهای ایرانیان کهن، کیکاووس بر دیوان و آدمیان هفت کشور فرمانروایی مطلق می‌یابد. او بر سر کوه البرز هفت کاخ می‌سازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخ‌ها بر همه حتی بر دیوان مازندران فرمان می‌راند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثر پیری نیرویش کم شود، به کاخ او می‌آید و دوباره توان به او بازمی‌گردد و جوان می‌شود.

    بر پایهٔ اسطوره‌های ایرانی کی‌کاووس همچون فریدون و جمشید، بی‌مرگ آفریده شده بود و دیوان برای این که مرگ را بر او چیره گردانند، دیو خشم (ائشمه) را به یاری می‌گیرند و او را می‌فریبند. دیوها، کیکاووس را فریب داده و به فرمانروایی هفت کشور مغرورش می‌کنند آن‌گاه هوس پرواز به آسمان را در دل او زنده می‌کنند.[۵] آمده‌است که کیکاووس در اصرار بر پرواز از لجاجت دست برنداشت و تخت خود را بر پای چهار عقاب بست و پرواز کرد تا مرز نور و تاریکی پیش رفت و از همراهان جدا ماند. در آسمان‌ها فرّه‌ایزدی از سیمایش پر کشید و از آن جای بلند بر زمین سقوط کرد.

    نریوسنگ، پیک اهورامزدا، می‌خواهد او را بکُشد که ناگاه، فره‌وشی کی‌خسرو، که هنوز به دنیای مادی نیامده بود، در می‌رسد و به او می‌گوید: او را مکش که از او سیاوش و از سیاوش من به وجود خواهم آمد. پس بدین طریق کیکاووس از مرگ رهایی یافت، اگرچه پس از آن میرا شد.

    در شاهنامه در مورد نشان و پرچم کی‌کاووس آمده‌است که خیمه‌گاهی حریر و رنگارنگ داشت و پرچمش بنفش رنگ بود که در آن ماه زرین نقش شده بود:

    کیکاووس پس از آن‌که فریب دیوان را می‌خورد، با وجود مخالفت‌های پهلوانان و بزرگان به ویژه زال، آهنگ جنگ مازندران کرده تا آن‌جا را فتح کند. شاه مازندران از دیو سپید کمک می‌خواهد. دیو سپید جادو کرده و چشمان کیکاووس و همراهانش را تیره و نابینا می‌سازد و لشکر ایران پریشان و پراکنده می‌شود. کیکاووس در این هنگام به یاد پندهای زال و بزرگان ایران می‌افتد و به رستم پیغام می‌فرستد که او را یاری نماید. زال هم رستم را برای یاری روانهٔ مازندران می‌کند. رستم پس از آزمایش‌ها و نبردهای شگفت‌انگیز از هفت منزل - که به هفت‌خان رستم معروف است - می‌گذرد و بر دیو سپید پیروز می‌گردد.

    کیکاووس و همراهانش توسط رستم از چنگ دیو سپید نجات می‌یابند و علاج بینایی کیکاووس قطره‌ای از خون جگر دیو سپید بود که رستم آن را دریده و در چشمان کیکاووس چکاند تا نور و روشنی به چشمش بازگشت.

    کی‌کاووس در فرهنگ عامیانه[ویرایش]نگاره‌ای از مجلس کی‌کاووس اثر حسین قوللرآقاسیسفر به آسمان[ویرایش]نگاره‌ای از شاهنامه متعلق به ۳۱ اکتبر ۱۶۷۴
    تخت شهریاری کی‌کاووس
    جای نگهداری: کتابخانه دانشگاه پرینستوناز آن پس عقاب دلاور چهاربیاورد و بر تخت بست استوارنشست از بر تخت کاووس‌شاهکه اهریمن‌اش برده بُد دل ز راهچو شد گرسنه تیز پرّان عقابسوی گوشت کردند هر یک شتابز روی زمین تخت برداشتندز هامون به ابر اندر افراشتندبدان حد که‌شان بود نیرو بجایسوی گوشت کردند آهنگ و رایشنیدم که کاووس شد بر فلکهمی رفت تا بر رسد بر مَلکدگر گفت از آن رفت بر آسمانکه تا جنگ سازد به تیر و کمانز هر گونه‌ای هست آواز ایننداند بجز پـُر خرد راز اینپریدند بسیار و ماندند بازچنین باشد آنکس که گیردش آزچو مرغ پرّنده نیرو نماندغمی گشت و پرها به خوی در نشاندنگونسار گشتند ز ابر سیاهکشان بر زمین از هوا تخت شاهسوی بیشهٔ شهر چین آمدندبه آمل به روی زمین آمدندنکردش تباه از شگفتی جهانهمی بودنی داشت اندر نهان[۶]نشان[ویرایش]سراپرده دیبه از رنگ رنگبدوی اندرون خیمه‌های پلنگیکی برز خورشید پیکردرفشسرش ماه زرین غلافش بنفشچنین گفت کان توس نوذر بوددرفشش کجا پیل‌پیکر بود[۷]جنگ با دیوان[ویرایش]

    Wed, 27 Dec 2023 - 47min
  • 165 - ۱۵ پادشاهی کی قباد.شاهنامه_فردوسی ازآغاز

    کِی‌قَباد نخستین پادشاه از سلسلهٔ کیان است. پس از مرگ گرشاسپ آخرین پادشاه از شاهان پیشدادی، با اینکه طوس و گستهم، پسران نوذر، زنده بودند و دودمان فریدون هنوز از میان نرفته بود،[۱] زال پس از مشورت با موبدان و بزرگان ایران، کی‌قباد را که دارای فرّ ایزدی و برازندهٔ تاج و تخت کیان بود به شاهی برگزید. زال رستم را به البرز کوه فرستاد تا کی‌قباد را یافته به ایران بیاورد. پس از جلوس کی‌قباد بر تخت ایران، تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند، هزیمت یافته برگشتند.


    Sun, 24 Dec 2023 - 1h 20min
  • 164 - ۱۴-پادشاهی زو تهماسپ و بحثی در مورد موضوع زن.شاهنامه فردوسی ازآغاز

    زَو یا زاو (به اوستایی: ت.ت. 'اوزاوا'؛ به پارسی میانه: ت.ت. 'auzobo')، در شاهنامهٔ فردوسی پسر تهماسپ است. پس از آن‌که افراسیاب، نوذر را کشت؛ زَو به پادشاهی رسید. زَو پنج سال پادشاهی کرد و به یاری توس و گستهم با افراسیاب جنگید. پس از خشکسالی در ایران و توران، افراسیاب و زَو صلح را پذیرفتند. زَو در ۸۶ سالگی درگذشت. پس از مرگ او، به روایتی گرشاسب به پادشاهی رسید.[۵] ولی بر اساس شاهنامهٔ به‌تصحیح جلال خالقی مطلق پس از زَوتهماسب دودمان کیانیان آغاز شده و کی‌قباد پادشاه شد.[۶]

    پادشاهی زَو در دورانی بود که ایران به سبب نبود اتحاد و همبستگی دچار ضعف شدید بود و در فقدان پادشاه قانونی، هر قوم و قبیله‌ای در این سو و آن سوی کشور ادعای پادشاهی می‌نمود. مضاف بر این، قحطی نیز بر مشکلات عدیده افزوده شد. گزارش قحطی دوران زوتهماسپ به غیر از شاهنامه در متون عبری نیز ذکر شده‌است. منابع عبری شاه مزبور را ارفکشاد نام می‌برند.[نیازمند منبع][۷]

    پس از مرگ منوچهر، فرزندش نوذر بر تخت پادشاهی ایران نشست و تا هنگامی‌که منوچهر زنده بود تورانیان جسارت تجاوز به خاک ایران را نداشتند ولی پس از مرگ وی، تورانیان دوباره ایران را آماج تاخت و تاز قرار دادند. در زمان نوذر ایران تجزیه گشت و این وضعیت احتمالاً تا پایان جنگ بزرگ کی‌خسرو ادامه داشت. در این مدت اطراف و اکناف کشور شاهکان خودکامه و نیمه‌مستقل به حکمرانی ادامه می‌دادند. دیگر اقوام ایران نیز نتوانستند در برابر تورانیان مقاومت نمایند و همهٔ اقوام و طوایف دوباره یوغ توران را متحمل گشت.

    جنبش‌های کوچک و بزرگ در ایران کاملاً محو و نابود نشد. این مسئله را همهٔ منابع مانند اسناد میخی، منابع یونانی و شاهنامه تأیید می‌کنند. برای نمونه قیام مادها به رهبری دیاکو که توسط سارگون دوم در سال - ۷۱۵ پ.م. - سرکوب شد و خودش نیز به اسارت درآمد. مشابه همین اتفاق در شاهنامه، سرگذشت کی‌کاووس است که با بلندپروازی و اعتماد به نفس به جنگ دیوهای مازندارن رفت ولی اسیر شد.[نیازمند منبع]

    شباهت تاریخی کی‌کاووس و دیاکو،[۹] این فرض را تقویت می‌نماید که کیکاووس در سال ۷۱۵ پ.م. می‌زیسته و اسلاف او همچون کیقباد و گرشاسپ تا زَو دو نسل فاصله داشته‌اند.[نیازمند منبع] چون به تاریخ‌گذاری شاهنامه نمی‌توان اعتماد داشت، زوتهماسپ باید حداقل پنجاه سال پیش از کی‌کاووس حکومت کرده باشد. قحطی و خشکسالی بزرگ احتمالاً باید پیرامون سال - ۷۶۵ پ.م. - وقوع یافته باشد.[نیازمند منبع]

    برخی تألیفاتی که به تاریخ ماد مربوط است در دورهٔ نفوذ فرهنگ هلنیسم در آسیای مقدّم مدوّن گشتند، از روایات تاریخی یونان جدا هستند و جنبهٔ خاصی دارند - از قرن یکم تا قرن سوم پ.م. -. از آن‌جمله است کتاب یودیف که اصل آن به زبان آرامی بوده‌است. یودیف شرح داستان دلیرانهٔ زن یهودی است که میهن خویش را از شرّ اولوفرن ستمگر، سردار بُخت‌النصر (نبوکدنصر) آزاد می‌سازد. این اثر با شرح جنگ بُخت‌النصر علیه آرپاکساد[۱۰] پادشاه ماد، آغاز می‌گردد.

    جنگ بُخت‌النصر علیه آرپاکساد که در منابع عبری مذکور افتاده به انحای دیگر در شاهنامه هم آمده‌است. فقط اسامی مردان و نواحی جغرافیایی از یکدیگر متمایز بوده و گاهی هم جای اسامی مردان و نواحی در کتاب یودیف با یکدیگر جابه‌جا شده‌است. با توجه به عدم شناخت مؤلف کتاب یودیف به فرهنگ و جغرافیای سرزمین ماد این جابه‌جایی قابل درک است. واقعهٔ مذکور در شاهنامه تحت عنوان پادشاهی زوطهماسپ نقل شده و قهرمانان واقعه به‌جای بخت‌النصر و آرپاکساد با عناوینی چون افراسیاب و زوتهماسپ ذکر می‌شوند. شاهنامه مدت خشکسالی را پنج سال گزارش می‌نماید که بعد از آن فراخ خرّمی به هر دو طرف ایران و توران رو آورد ولی زوتهماسپ هشتادساله درگذشت:

    به عقیدهٔ بعضی محققان، آرپاکساد شاه ماد نامی که در تألیف یودیف از آن یاد می‌شود نه اسم پادشاه، بلکه یک اصطلاح جغرافیایی و سرزمینی بوده‌است.[۱۱] این واژه در زبان آذری، به معنی قحطی و کسادی جو است. اطلاق این عنوان به سبب خشکسالی و متعاقب آن قحطی بود که در آن دوران در بخش وسیعی در خاورمیانه اتفاق افتاد. اگر به گزارش زوتهماسپ در شاهنامه دقت شود این نکته محرز می‌گردد که در دورهٔ حکومت پنج سالهٔ زَو قحطی ارزاق شدید شد و با هم‌وزن درهم نان تهیه می‌شد. در آن دوران نان جو قوت اصلی مردم را تشکیل می‌داد و هنوز گندم شناخته شده نبود.

    سال قحطی[ویرایش]همان بُد که تنگی بُد اندر جهانشده خشک خاک و گیا را دهاننیامد همی ز آسمان هیچ نمهمی برکشیدند نان با دِرمدو لشکر بر آن گونه تا هشت ماهبه روی اندر آورده روی سپاه[۸]ایران در زمان زَو[ویرایش]نگاره‌ای از تاج‌وتخت زَو در شاهنامه

    Wed, 08 May 2024 - 1h 55min
  • 163 - 13-پادشاهی نوذر.شاهنامه_فردوسی ازآغاز

    پادشاهی نوذر (به اوستایی: ت.ت. 'naotara'؛ به پارسی میانه: ت.ت. 'nōḏar')، پسر منوچهر، یکی از شاهان پیشدادی در شاهنامه است. به دلیل بی‌تدبیری او ایران دچار وضعیت بحرانی شد. پشنگ پادشاه توران پس از اطلاع از مرگ منوچهر، پسر خود افراسیاب را به کین‌خواهی تور به جنگ ایرانیان فرستاد. در جنگی که در پای حصار دهستان درگرفت نوذر گرفتار افراسیاب گشت و کشته شد. نوذر دو پسر به نام‌های توس و گستهم داشت که به تشخیص بزرگان ایران هیچ‌یک لایق پادشاهی نبودند.کشورداری نوذر[ویرایش]نگاره‌ای از نوذر در شاهنامهٔ تهماسبی

    نوذر پس از اینکه بر تخت سلطنت نشست روش اعتدال را پیشه نمود ولی بزودی قدرت او را به تکبّر و شقاوت واداشت بسیار خودسر و بیرحم شد و فرّهٔ ایزدی از سیمایش پر کشید و چهره‌اش تیره شد.

    منوچهر هنگام مرگ حمله تورانیان را پیش‌بینی می‌نمود و به همین سبب می‌دانست که ایرانیان به تنهایی از پس دشمنی چون توران برنخواهند آمد و ایران زیر پای ستوران بیگانه ویران خواهد شد؛ لذا به نوذر توصیه کرد که در هنگام بحران فقط از سام نریمان کمک بطلبد و بجز او به هیچ‌کس اعتماد ننماید.

    با مرگ منوچهر ایرانیان تقریباً قدرت و اقتدار سیاسی خویش را تا مدت‌های مدید از دست دادند و اداره امور بدست زابلیان افتاد.

    شاهنامه تلویحاً به این موضوع اشاره داشته اذعان می‌نماید که سام پیشوای زابلی تحت فرامین شاه ایران بود ولی سام در زمان نوذر پیر و فرتوت شده بود که هنگام حمله عظیم سپاه پشنگ به فرماندهی افراسیاب از دنیا رفت و به همین سبب پسرش زال نیز از یاری ایرانیان بازماند چون سرگرم ساختن مقبره برای سام بود.

    شاهنامه پادشاهی نوذر را هفت سال ذکر می‌کند و در این مدت شاه توران از مرگ منوچهر خبر یافت و دانست که شاه جدید تدبیر و توان مقابله با سپاه توران را نخواهد داشت لذا سران و فرماندهان کشور را فرا خواند و موضوع حمله به ایران و انتقام تور - نیای زادشم - را مطرح و اجماع به حمله شد. پشنگ در پایتخت ماند[۷] و سپهسالاری لشکر را به پسرش افراسیاب سپرد. تصویری که شاهنامه به نمایش می‌گذارد یک تراژدی برای نوذر و ایرانیان است، فی‌المثل شمار نیروهای ایرانی در مقایسه با شمار نیروهای تورانی:

    برین بر نیامد بسی روزگارکه بیدارگر شد سر شهریارز گیتی برآمد به هر جای غوجهان را کهن شد سر از شاه نوچو او رسم‌های پدر در نوشتابا موبدان و ردان تیز گشت[۵]تهاجم افراسیاب[]نگاره‌ای از شاهنامه که کشتهٔ شدن نوذر به‌دست افراسیاب را نشان می‌دهد


    Sun, 24 Dec 2023 - 2h 10min
Mostrar mais episódios