Filtrer par genre

فرهنگ اصیل ایران / The original culture of Iran

فرهنگ اصیل ایران / The original culture of Iran

DADAR

بنیاد فلسفه‌ی نوین ایران، بر پایه‌ی جهان بینی گوهری و جهان آرایی نخستین ایران، به زبان یابنده‌ی فرهنگ سیمرغی/زنخدایی ایران، فیلسوف منوچهر جمالی

115 - فریاب خرد «۷» ساتگین/جام باده
0:00 / 0:00
1x
  • 115 - فریاب خرد «۷» ساتگین/جام باده

    دوستان . . . چگونه فلسفه‌ی آیین مهر در فرهنگ ایران پیدا شده و رشد کرده و هزاره‌ها در اندیشه ایرانی ریشه دوانده است؟ همه‌ی مردم شیر از پستان خدای مهر، از جام‌باده، جام‌دمنی، جام‌جم، دوستگان، ساتگین، قدح(گده/ژد) می‌نوشند. آیین مهر، جدا و غیر از آیین میترائیسم است! ساتگین=سات(پیوند و دوستی) + گین(زهدان،پستان،جام،شیشه) ، باد و باده یک واژه‌اند، که مانای اشغ و مهر داشته‌اند. مهستی=ماه‌ستی=زنخدای ماه ، که اصل پیوند و مهر و دوستی است. واژه‌ی مجستی یا مئیستت در غرب هم، ریشه ایرانی دارند. در بندهش، ابر که پریکا یا شاه پریان باشد، جام باده است. واژه‌ی دل=دیل(دی‌آل)=ارد=ارتا=زنخدا خرّم که سرچشمه‌ی مهر شمرده می‌شد و بدلیل مرکز پمپاژ خون و گرمی بودن، به آن باد‌آهنج یا زره دای نیز می‌گفتند. نوشیدن از جام باده برابر آمیخته شدن با خدا (بنی که در همه چیز هست) بود، که رابطه‌ی مستقیم انسان با اصل و گوهر هستی را نشان می‌داد. در شاهنامه سیمرغ در ابر سیاه باران‌زا پدیدار می‌شود که گویای دایه و کودک و مهر بی قید و شرط همانا خودافشانی است، یا در گرشاسپ‌نامه اسدی، گیاهان، پستان زمین یا زنخدا آرمتئی بودند. هزاره‌ها پیش در چه پدیده‌هایی، چه ایده‌هایی را نیاکان ما یافته بودند!! مولوی، که شوربختانه بسیاری بدلیل ناآگاهی از فرهنگ گوهری ایران و کوشایی در کژفهمی پی در پی.. او را عارف اسلام زده می‌انگارند!؟ می‌سراید؛ ما همچو آب در گل و ریحان روان شویم/تا خاک‌های تشنه ز ما بر دهد گیاه/بی دست و پاست خاک جگر گرم بهر آب/زین رو دوان دوان رود آن آب جوی‌ها/پستان آب می‌خلد ایرا که دایه اوست/طفل نبات را طلبد دایه جا به جا

    Sun, 12 May 2024 - 34min
  • 114 - فریاب خرد «۶» نیک‌خواهی

    دوستان . . . یکایک بیامد خجسته سروش/به سان پری پلنگینه پوش ، تا هنگامی که مانای نیک و نیکو و نیک‌خواهی در فرهنگ گوهری ایران آشکار نشده است، به کار بردن این واژه بی‌ارزش است! پدیدار شدن سروش در آغاز شاهنامه بسیار مهم است. چون نخستین بار این سروش است که نیک‌خواه نامیده می‌شود. نشان فردیت انسان، به چم (معنی) هر کسی سروش خودش را دارد. گوش‌سرودخرد=اندیشه بهمنی درونی را در گوش بیرونی زمزمه کردن. خرد ضد خشم=اصل آشتی=فرمان=اندیشه‌ی نیک‌خواهی نهادی ، نیک‌خواه=خواست مهر و دوستی به جان، گزند ناپذیری جان و خرد. خجسته=هوجستن=هوژد به مانای بهم پیوستن و یگانه شدن به (نیک) یا مهر به خدای خرّم شدن است. واژه‌ی شیر=جی‌وام=ژی‌بام است. زادگاه مولوی که امروزه بلخ نامیده می‌شود، شیربامی بوده است! بلخ در اصل بغدی بوده است، که به چم شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن است. این اصطلاح آب حیاتی که امروزه به کار می‌برند ولی نمی‌دانند از کجا می‌آید، همان متروژیتایو، به مانای آب مادر=آب زندگی است. واژه‌ی خزر=خدر=تخم=یوز=یوش... که در غرب جوس شده است، همان با گوهر شب چراغ در پی آب (شیرابه) زندگی بودن است، که از شاهنامه می‌آید. در هر تخمی، آتش یا گرمای مهر، اوروزیشد بوده است، که همان وای نیکو یا به باشد. حافظ می‌گوید؛ دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف/ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم ، خضر معرب شده هم معنای اصلی ایرانیش را حفظ کرده که همان سبز (شدن) باشد! واژه‌ی چوب، در فرهنگ زیبای ایران معنای عشق=اشغ=اشه داشته است. نیاکان ما با پا(باد) واژه‌هایی که به زناشویی بستگی داشته است می‌ساختند. ما خرد سوختگان(فراموشکاران) امروزی! با بدگویی و بکار بردن اصطلاح گدا گشنه؟ خط بطلان روی واژه‌ی ژد=گد=جد می‌کشیم. درحالیکه هنوز در کردی مانای گوهری گدا که به دختر می‌گویند باقی مانده است، که همان خواستار آمیزش یا مهرخواه است. گدایی، خواستن مهریست که از دل برمی‌خیزد. چرا در جهان‌بینی ایرانی ستاره قطبی (میخگاه)، جدی که معرب گدی باشد نام گرفته است؟ گد=ژد=شیرابه‌ی به هم پیوند دادن جهان است. کسی نیک‌خواه است که سرچشمه‌ی جوشش مهر و دوستی با همه‌ی هستی، با همه‌ی مردمان است. بز=بزغاله=اوام‌بزه=بزکوهی=خرّم ، یا گرماسین=کرمانشاه=سیمرغ ، شاه نام ویژه‌ی خدای مهر و نشان حقانیت مهرورزی در ایران بوده، که شوربختانه بسیار مورد سواستفاده قرار گرفته است!؟ مولوی؛ تا ابد پستان جان پرشیر باد/مادر دولت طرب زاینده باد/این سخن شیر است در پستان جان/بی کشنده خوش نمی‌گردد روان

    Sun, 05 May 2024 - 43min
  • 113 - فریاب خرد «۵» همه را دوست دیدن

    دوستان . . . جهان هستی از دوستی پیدایش می‌یابد، فلسفه‌ی ایرانیست. دوست گرانیگاه فرهنگ گوهری ایران است. چون خدای ایران که دوست باشد جان هر انسانی است، همان بنیاد هخامنی. ایرانی به آتش جان، هوفریان/پریان می‌گفت. فرید، فریده، فریاد و فرهاد.. از دوست می‌آیند. آفریدن=فرید=مهر و دوستی که بن آفرینش است. واژه‌ی افریته یا دژآل که دجال و زشت ساخته شده‌اند هم به دوست برمی‌گردند که دهش و رادی و جوانمردی ویژگی آنها بوده است. واژه‌های غربی امروزی مانند فرند و فرویند.. که معنای دوست دارند هم ریشه‌ی ایرانی دارند. ابر (باد و آذرخش/آب و آتش) در اوستا، دوانره آمده است که به مانای از خود آفریدن، دارنده‌ی اصل مادینگی و نرینگی به هم چسبیده در میان خود است. به رگبار در کردی هنوز خرّم می‌گویند. در بندهش ابر جام باده است، چراکه با همه‌ی جهانیان می‌آمیزد. گمیختن=آمیختن=میختن=میغتن=باهم دوسیدن ، واژه‌ی مغه، همان پیر مغان حافظ، که در عربی مجوس شده است. گم، که در عرفان ما بسیار به کار رفته است، شوربختانه امروزه ما تنها معنای دومی که به آن داده‌اند، تا مانای نخست آن را پوشش دهند، می‌شناسیم! مولوی می‌گوید؛ گم شدن در گم شدن دین من است/نیستی در هست آیین من است ، به چم خدا در انسان و انسان در خدا گم می‌شود. خدای ایرانی فراسو و مادون و ماورا و تافته جدا بافته نبوده است. یا فریدالدین عطار در راستای آنچنان در هم گمند، که بایستی برای شناخت یکی، دیگری را جستجو کرد و یافت می‌سراید؛ تو از دریا جدایی و عجب این/که این دریا ز تو یک دم جدا نیست/تو او را حاصلی و او تو را گم/تو او را هستی اما او تو را نیست

    Sun, 28 Apr 2024 - 39min
  • 112 - فریاب خرد «۴» دوسیدن

    دوستان . . . چرا حافظ و عطار از نبودن دوست درد می‌کشیدند و آرزوی بازیافتن دوست خود را داشتند؟! گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است ،یا، نگه مکن به دو عالم از آنکه در ره دوست/هر آنچه هست به جز دوست عزی و لات است ، همه‌ی جهان از دوست پر شده و لبریز از این گوهر است، یعنی همه با هم برابرند. همین واژه‌ی دوست، زوش ما به یونان رفته و زئوس شده است. دوسانیدن=اصل به هم چسبانیدن همه‌ی چیزها، بن هستی هر چیزی است. مایه‌ی شرمساری است که در ذهن ایرانی تنها نام اهورامزدای مسخ شده (خدای نور بی‌کران زرتشتی) نقش بسته و آگاهی از نام‌های دیگر خدای ایران مانند لاغیس، نداریم! واژه‌ی جی‌گر یا کبد، با مهر و زندگی کار دارد و بن میان در میان همه‌ی چیزهاست. نخش‌اندیشی نیاکان ما در گذشته، امروز برای ما نامفهوم و گنگ و نادرست و غیرمنطقی به نظر می‌آید! ولی فلسفه‌ی عشق و مهری که چکیده‌ی فهم آنها از طبیعت در تصاویری همچون زهدان هلال ماه و خوشه پروین را نمی‌توان رد کرد. ژد=سمغ=شیرابه=انگم=چسب گوهری خدای مهر ایران ، نیاکان ما به کوزه‌گر، دوسین‌گر می‌گفتند که به مانای کسی که آب و خاک را به هم می‌چسباند. واژه‌ی آقا، آغا، که از آگ و هاگ می‌آید، به چم تخم است که نشان اصالت یا همان از خود بودن است

    Sun, 21 Apr 2024 - 31min
  • 111 - فریاب خرد «۳» دوست

    دوستان . . . در این غوغا که کس، کس را نپرسد/من از پیر مغان منت پذیرم ، فرهنگ گوهری ایران (به ویژه اهل پارس) خدا را دوست می‌نامید‌. آیین مهر، به مانای رابطه‌ی دوستی میان ایرانی و خدای ایران بود، نه عبودیت و اطاعت و تابعیت و حاکمیت! همان زوش یا دائوشته در گذشته، که واژه‌ی دوست امروز ما شده است. جغد که در فرهنگ ایران اینهمانی با خدای شاد داشته، امروزه تبدیل به مرغ شوم و منحوس شده است! با مسخ‌سازی این مرغ فرزانگی و خرد و فلسفه، اصل و سمبل سازندگی خرد شاد را واژگون به مرغ ویرانه‌ها و زشت ساخته‌اند. اشه به پاکی گفته می‌شد. خرد بهمنی که میکسی از رام و بهرام و سیمرغ بوده، اصل ساماندهی (حکومت) است. لاغیس (نای مهر افسونگر با کشش) مادر دوست بوده است. غیس=گیس=کیش=ارتا یا سیمرغ ، هدهد=هوتوتک=نای به ، بازسازی ایران با فریاب دوست آغاز و دوباره زنده می‌شود

    Sun, 14 Apr 2024 - 26min
Afficher plus d'épisodes