Nach Genre filtern

كتيبه

كتيبه

Hossein Abbasi

حسين عباسي هستم در اينجا متون قديمي مان را مي خوانم و در آنها كند و كاو مي كنم. با ايميل زير مي توانيد با من تماس بگيريد: irpdonline@gmail.com . این قطعات و برخی قطعات دیگر را در كانال تلگرام من به آدرس زير بيابيد. https://t.me/kateebehha

260 - داراب نامه - قطعۀ سیزدهم
0:00 / 0:00
1x
  • 260 - داراب نامه - قطعۀ سیزدهم

    داراب در کشتی اسیر کموز است و او را به سوی قنطرش می برند. غلامی به نام بهزاد که از خراسان بود، از ولایت فارس (!) نگهبان او است و افسوس می خورد که او را خواهند کشت. داراب به بهزاد می گوید که او داراب است، پسر همای و اگر بهزاد او را یاری کند، داراب هر چه بخواهد به او می دهد. سربازان کموز به بهزاد بند می دهند تا بند بر پای داراب بزند.

    وقتی که کشتی ها به کنارۀ دریا می رسند، قنطرش فرمان می دهد که داراب را به زندان ببرند. بهزاد فرصتی می بیابد و کشتی را به میانۀ دریا می برد و بند از پای داراب می گشاید و به او تیغی می دهد. داراب ملاحان را می کشد و با بهزاد به خشکی در می آید.

    مردان قنطرش بر آنها حمله می برند. مردان کموز به فرمان او وارد جنگ نمی شوند. "کمر پیوند" زنگی، و "دیوکی" و "جالبو" به جنگ داراب و بهزاد می آیند. هر دو زخم بر می دارند و اسیر می شوند.

    آنها را به پیش قنطرش و کموز می برند.

    Wed, 24 Apr 2024 - 24min
  • 259 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و پنجم

    سیستان تحت حکومت سلطان محمود غزنوی در آمده است. نویسنده می گوید این آغاز "محنت سیستان" بود. سلطان محمود امیری به سیستان می گمارد و خود به هندوستان لشکر می کشد. مدتی از او خبر نمی شود. عیاران سیستان به دور ابوبکر عبدالله، نوۀ امیر خلف از سوی دختر، جمع می شوند و امارت او را می خواهند. بخشهایی از شهر و نواحی اطراف را تسخیر می کنند.

    سپاه سلطان محمود می آید و آنها را محاصره می کند و شکست می دهد. حاکمان چندی یکی پس از دیگری برای امارت سیستان گماشته می شوند، و بسیاری از آنها با مردم سیستان به نیکی رفتار نمی کنند، تا اینکه امیری از اهل سیستان بر آنها گمارده می شود و "دولت روی به نیکویی کرد."

    سلطان محمود در سال 411 هجری می میرد و سیستان دوباره آشفته می شود. امیر مسعود پس از فروگرفتن برادرش امیر محمد، به امارت می رسد.

    در همین چند صفحه کوتاه که از سلطان محمود یاد شده است، حشمت و قدرت او و تسلط او بر امور نمایان است. توصیفات نوعی دیگر به خود گرفته است. "دگر روز بر نشست و به لب پارگین پیرامن حصار همه بگشت و نگاه کرد و تدبیر حرب و حصار ستدن آغاز کرد و منجنیق ها بر نهاد و کورها ببستن فرو گرفت و ..."

    Sat, 20 Apr 2024 - 22min
  • 258 - داراب نامه -قطعۀ دوازدهم

    داراب زخم خورده و خسته و گرسنه در کنار دریا می رود. و مردان قنطرش به دنبال او. او را می یابند. داراب خود را در آب دریا می اندازد که کم عمق است و به جزیره ای کوچک می رود. سمنداک بدنبال او است. داراب یک استخوان زنخدان ماهی پیدا می کند به اندازۀ صد من. با سمنداک درگیر می شود و او را از پای در می آورد.

    برادر سمنداک، گنبدو، به جنگ او می رود و او هم به دست داراب از پای در می آید. مردان قنطرش قصد او می کنند. ناگاه موجی بزرگ از دریا می آید و او را در بر می گیرد. او دست به دعا بر می دارد و از خدا یاری می طلبد. تخته پاره ای پدید می آید و او آن را می گیرد و در دریا شناور می شود.

    بعد از دو روز، دریا آرام می شود. روز سوم صد کشتی در دریا پدیدار می شود، متعلق به کموز، برادر قنطرش که به دیدن برادر می رود. داراب را از آب بیرون می آورند. داراب می گوید که او از مردان قنطرش است که در دریا افتاده است. وقتی که به نزدیک ساحل می رسند، حاجب قنطرش به سوی آنها می آید و ماجرای داراب را به آنها می گوید.

    Wed, 17 Apr 2024 - 21min
  • 257 - تاریخ سیستان- قطعۀ سی و چهارم

    در این قطعه پایان حکومت صفاریان بر سیستان گفته می شود.

    امیر خلف حاکم سیستان است. پسرش، امیر عمرو، از خراسان به سیستان می آید و پس از مدتی بر پدر می شورد. امیر خلف او را در بند می کند و او در بند می میرد.

    پسر دیگر امیر خلف، امیر طاهر است که به سبب شجاعت "شیر باریک" لقب گرفته است و سرزمینهای اطراف را برای او فتح می کند.

    روزی امیر خلف با زنان حرم و غلامانی چند به کوه اسپهبد می رود. محمود غزنوی (که از او با عنوان سلطان یاد می شود) در آن حوالی است و می شنود که طاهر آنجا نیست. به سراغ امیر خلف می رود و او را محاصره می کند. با گرفتن صد هزار درهم او را به خود وا می گذارد. امیر خلف این را نتیجۀ کوتاهی طاهر می داند و بر او و سپاهیان خشم می گیرد. طاهر هم از او می ترسد و می گریزد.

    بعد از مدتی طاهر باز می گردد و از پدر پوزش می خواهد. پدر نمی پذیرد و این دو وارد جنگ می شوند. پیروزی با طاهر است. امیر خلف در قلعه ای در حصار می شود. طاهر به او پیشنهاد صلح می دهد. او می پذیرد ولی وقتی که پسرش به دیدن او می رود او را به قلعه می کشد و در بند می کند. این آخرین پسر او است و در بند می میرد.

    مردم از امیر خلف می ترسند و برخی به طرفداری سلطان محمود بر می خیزند. خبر به محمود می رسد و او با لشکری به سیستان می رود و آنجا را فتح می کند. امیر خلف را با احترام به دربار می آورد و به او اختیار می دهد که با اهل خود به هر جایی که می خواهد برود.

    Wed, 10 Apr 2024 - 20min
  • 256 - داراب نامه- قطعۀ یازدهم

    داراب و سمنداک در حال جنگند. داراب با چوب و سمنداک با سنگ. سمنداک سنگی به روی داراب می زند و روی او را خونین می کند. داراب به کوه پناه می برد و در غاری پناه می گیرد. سمنداک و مردانش بدنبال او.

    روز دیگر سمنداک غاری که داراب در آن پناه گرفته است را می یابد. داراب را نیرو نمانده است. ناگهان از ته غار فردی او را صدا می کند و او را پناه می دهد. سمنداک و یارانش نمی توانند به آن غار درآیند.

    پیری که به او پناه داده است زاهدی است به نام سلیطون که هفتصد سال است در آن غار پروردگار را عبادت می کند. می داند که داراب به دیدن او خواهد آمد و زمان او به سر آمده است. امانتی را که از حضرت آدم به او رسیده و ماهیان دریا برایش حفظ کرده اند از دریا می گیرد و به داراب می دهد و خود راهی سراندیب می شود تا بر مزار حضرت آدم جان بسپارد.

    داراب که ارزش امانت را نمی داند آنها را به آب می اندازد.

    داراب خسته و ناتوان راهی آبادی می شود.

    Sat, 06 Apr 2024 - 23min
Weitere Folgen anzeigen